رفتن به محتوای اصلی
x

 گفتگو با دکتر عباس ادیب در رابطه با  رشد فیزیکی دانشگاه

 

 گفتگو با دکتر عباس ادیب در رابطه با  رشد فیزیکی دانشگاه

(مصاحبه تهیه و منتشر شده در نشریه اخبار دانشگاه در بهمن ماه 1352)

در نشست با آقای دکتر عباس ادیب به بحث می نشینیم تا دریابیم این استاد عالیقدر که چند سالی مقام معاونت اداری و مالی دانشگاه را عهده دار بود نظرش در مورد دانشگاه کدامین است و انتقاداتش از استاد و دانشجو چیست.

پیشرفت فیزیکی

استاد ابتدا به پیشرفت فیزیکی دانشگاه می پردازد و میگوید:

دانشگاه اصفهان يك دانشگاه جوانی است که از نظر اعضاء هیات علمی، من نسل دوم آن هستم. يك عده قبل از من مشغول بودند که آنها نسل اول هستند و نسل سوم جوانهائی هستند که جدیدا به کادر آموزشی پیوسته اند.

تاریخچه دانشگاه از آموزشگاه عالی بهداری آغاز شد و سپس دانشکده پرشکی بوجود آمد با ایجاد دو دانشکده دیگر دانشگاه بخود شکل می گرفت که ناگهان دبیرخانه دانشگاه منحل گردید و هر دانشکده بصورت مستقل در آمد. یادم هست اواخر سال ۱۳۴۱ که با آقای دکتر نفیسی افتخار همکاری داشتم، برای دریافت اعتبار لازم به تهران رفته بودیم و در پاسخ ما گفتند شما هرچه مربوط به پزشکی است می توانید تقاضا کنید. وقتی صحبت از تاسیسات ورزشی، رستوران و خوابگاه دانشجویان نمودیم پاسخ ما این بود که این تقاضاها در سطح دانشگاه است و اصفهان دانشگاهی ندارد.

با مشکلاتی اینچنین رو برو بودیم تا آنکه در سال ۱۳۴۶ آقای دکتر معتمدی عهده دار ریاست دانشگاه اصفهان گردیدند. از این زمان دانشگاه ما دارای شخصیت مستقل و جامعی گردید و از این سال بود که دانشگاه ما شکل گرفت و بسوی پیشرفت گام برداشت. و من میتوانم ادعا کنم که از نظر شالوده فیزیکی رشدی که دانشگاه اصفهان داشته کمتر دانشگاهی در ایران داشته است، که البته این شالوده معایبی دارد. اما چون معایب اصلی منتفی شده اگر این پیشرفت فیزیکی همچنان ادامه یابد معایب جزئی نیز برطرف خواهد شد.

پول عامل پیشرفت

پول يك عامل پیشرفت فیزیکی است و خوشبختانه دانشگاه اصفهان از پولی که داشته نهایت استفاده را برده شاید برای عده ای غیر قابل قبول باشد که ساختمان دانشکده علوم ادبیات و کافه تریای دانشجویان در خرداد تصويب شد و در مهرماه افتتاح کردید. و شاید تعجب کنند اگر بگویم در طول برنامه سوم و چهارم عمرانی کشور دانشگاه اصفهان تنها ۵۶ ملیون تومان بودجه عمرانی از سازمان برنامه دریافت کرده و این رقم نسبت بدیگر دانشگاهها بسیار کمتر است. در اینجاست که بسرعت بیش از حد در راه پیشرفت فیزیکی اذعان می نمائیم و امیدمان به رفع نقائص جزئی زیادتر میگردد.

رشد معنوی

رشد فیزیکی دانشگاه را اختصارا گفتیم، اما رشد معنوی هر محیطی بستگی به انسانها وروابط این انسانها با یکدیگر دارد. در دانشگاه انسانها بدو دسته تقسیم میشوند: ابتدا دانشجو و سپس دانشگاهی، که البته دانشگاهیان نیز خود دو دسته اند، اعضاء کادر آموزشی و کارکنان دانشگاه. این دو دسته یا سه دسته را من عاری از گناه نمیدانم، هم دانشجو گناهکار است و هم استاد و هم کارمند. البته این گناه نسبی است و در بعضی موارد واقعا چشمگیر و قابل توجه که میشود انگشت روی آن گذاشت.

گناه دانشجو

۲۰ سال پیش را در نظر بگیریم که ۹۰ درصد دانشجویان از طبقه مرفه بودند و هیچ کمبودی نداشتند، ولی در حال حاضر ۹۰ درصد از طبقه کم بضاعت هستند و تنها ۱۰ درصد از طبقه متمول به دانشگاه راه یافته اند. حال اگر دانشجوی ۲۰ سال پیش دل به تحصیل دل نمی پست و علاقمند بکار نبود میگفتیم درد را نچشیده و کمبودی نداشته اما اینکه چرا دانشجوی کنونی آنطور که باید و شاید از امکانات استفاده نمیکند برای من تعجب آور است. در صورتیکه این گروه از يك طبقه محروم بپا خواسته اند و باید آنچه می آموزند برای افراد طبقه خود به ارمغان بیرند. باید در اندیشه آن باشند تا به كمك طبقه ای که بدان متعلق هستند گام بردارند اما متاسفانه اینچنین نیست.

استاد ممکن است دارای رفاه باشد و همین رفاه موجب گردد تا در کار خود قصور نماید اما مهم این است که مستمع صاحب سخن را بر سر شوق آورد. وقتی دانشجو دل بحال خود نسوزاند استاد نمیتواند کاسه داغتر از آش باشد. دانشجو ۲۰ اسفند تعطیلات نوروزی را آغاز میکند، این تعطیلات را تا ۲۰ فروردین ادامه میدهد، اول مهر به زور سر کلاس میآید و کلاس ۱۲۰ نفری با ۳۰ دانشجو تشکیل می شود. آیا به نظر شما این گناهان قابل بخشش است؟ دانشجو ممکن است بگوید استادم باسواد نيست، خوب درس نمیدهد، علاقه کافی بکار ندارد. با قبول اینکه این گفته ها صحت داشته باشد سئوال من این است که این استاد از کجا آمده است؟ مگر مربوط به این اجتماع نیست؟ مگر این استادان برجسته ترین استعدادها نبوده است؟ آیا دانشجو فکر میکند خودش با سوادتر است؟ قبول که استاد باید به هر ترتیب که امکان دارد دانشجو را وادار بکار کند، اما نمی توان دایه دلسوزتر از مادر شد.

اگراستاد درسش خوب نیست و قدرت کافی تدریس ندارد، نباید با نخواندن درس به مقابله با او برخواست و دست بدامان تقلب زد. باید ایستاد و حرف حساب را به استاد فهماند، من مطمئنم دانشجوئی که متکی به خود و متکی به دانش خود باشد هیچگاه از استاد ترسی نخواهد شد و نمره مردودی بخاطر اعتراض با استاد برایش غیر قابل مفهوم است چون در برابر حرف منطقی دانشجو ایستادگی کردن در حیطه قدرت استاد نیست.

رابطه دزد و مأمور

آیا دزدی تنها بمعنی از دیوار مردم بالا رفتن است یا اینکه با تقلب وكلك يك مدرك قلابی دریافت نمودن و به جامعه راه یافتن بخاطر خدمت آنهم خدمت ناقص، این دردی بدتر از دزدی اسباب و اثاثیه مردم برای امرار معاش می باشد.

آیا استاد و دانشجویی که رابطه آنها براساس دزد و مأمور باشد میتوانند با یکدیگر کار کنند؟ در این بین هم دانشجو مقصر است و هم استاد، دانشجو حق ندارد بگوید مرا اینجور تربیت کرده اند چون اگر این جوان بالغ که باوعنوان چشم و چراغ داده ایم به نقاط ضعف خود پی نبرد، استاد هم که بك درجه بالاتر از اوست باین ضعف اعتنا نمیکند.

دانشجو و اجتماع

دانشجو فردی است که باید اجتماعش را تجزیه و تحلیل نماید و معایب خود را برطرف سازد اگر جز این باشد چه توقعی از او می توان در اصلاح اجتماع داشت و او چه توقعی از استادش دارد. مسئولیتهای استاد

دکتر ادیب به گرمی و از صمیم قلب سخن میگوید و در این بحث جالب توجه از او میخواهیم تا مسئولیت استاد را در برابر اجتماع روشن سازد. پاسخ بر سئوال ما این بود که:

استاد دو وظیفه دارد، بك وظیفه فردی و وجدانی و دوم وظیفه ای که اجتماع به او محول کرده است. اجتماع اورا امین خود دانسته و از او میخواهد تا افرادی کاردان و فهمیده پرورش و به او تحویل دهد. من منكروظیفه حساس استاد نیستم و به قصور گروهی از استادان در کارهای خود معترفم چون در کار شخص خودم قصور وجود دارد، ولی توجه داشته باشیم که ما همه با هم يك حلقه معیوب را تشکیل داده ایم. در این حلقه معیوب اگر استاد قصور نمود و دانشجو هم به تبعیت از او پرداخت معایب هیچگاه برطرف نمی شود. البته استاد ما در محیط خاص خودش زندگی میکند و با اشکالاتی روبروست این حق را به استاد میدهم، اما استادی که بخواهد منفعت جو باشد و به امانتی که بدستش سپرده اند نیندیشد استاد نیست و جایش نمی تواند در دانشگاه باشد.

اغتشاش در تمر کز فکری استاد

من به دانشجو علاقمندم اما بعضی از مواقع با او دعوایم می شود این دعوا را تائید نمی کنم ولی جلو احساسات را هم نمی شود گرفت. وقتی من ساعت ۸ درس را آغاز میکنم و ۸ و نیم دانشجوئی وارد کلاس می شود و با شتاب در کلاس را بهم میزند بدیهی است فکرم مغشوش میگردد و دیگر نمی توانم بخوبی درس را ادامه دهم. محيط تدریس استاد باید آرامش داشته باشد این حقیقتی است که گروهی از دانشجویان بآن توجه نمی کنند. البته استادی که بکار خود علاقمند نباشد داریم، در این مورد باید از طرف مقامات دانشگاهی کنترل بعمل آید.

درس بخاطر درس نه امتحان

مسئله کنترل از طرف استاد ادیب مطرح شد. قبل از اینکه در مورد چگونگی این کنترل سئوالی داشته باشیم به استاد می گویم شما دو مسئولیت برای استاد قائل شدید، مسئولیت وجدانی و مسئولیت در برابر اجتماع. اگر استاد این دو مسئولیت خطیر را انجام دهد و به تشریح مسائل برای دانشجو بپردازد بسیاری از مشکلات خودبخود حل خواهد شد. در این صورت آیا قبول ندارید که گناه اصلی از استاد است نه دانشجو. دکتر ادیب در پاسخ این سئوال می گوید:

من در ابتدای سال به دانشجویانم گفته ام که اگر برای نمره سر کلاس آمده اید به همه شما نمره میدهم اما اگر خواهان تحصیل هستید این روش آموختن نیست. از دانشجو تقاضا کرده ام که درس مرا بخاطر امتحان نخواند به آنها قول دادم که امتحان با تأئید آنها انجام گیرد ولی مگر این حرفها به گوش دانشجو فرو میرود!

عیب از کجاست

عیب اصلی از اجتماع، خانه، مدرسه و دبیرستان شروع می شود، اما نمی توان روي يك نقطه معین انگشت گذاشت. توجه داشته باشید که ما هم این مسیر را گذرانده ایم. خودمن يك آدم عادی نیستم من هم مثل بسیاری افراد عقده ای هستم اما باید بدانم که عقده دارم و استاد باید بخودشناسی توجه داشته باشد. باید ابتدا خود را شناخت وسپس بدیگران آموزش داد. من تردید ندارم که اگر استادان ما بی عیب بودند اکثر دانشجویان هم عاری از عیب می شدند. باز هم باید به حلقه معیوب توجه داشت. دانشجوحق ندارد يك طرفه استاد را محکوم کند و استاد هم حق ندارد دانشجو را گناهکار بداند. ضمنا نمی توان اجتماع را گناهکار نامید چون اجتماع را من وشما تشکیل میدهیم و من و شما را هم اجتماع پرورش میدهد. بدین ترتیب می بینیم در همه جوانب بك وابستگی غیر قابل انکار وجود دارد.

علم گناه شناسی

باید همه به علم گناه شناسی وارد باشیم تا بهتر بتوانیم مسائل را تجزیه و تحلیل نمائیم. باید به گناه اعتراف نمود اگر فردی نسبت به گناه خود معترف بود میکوشد تا دیگر آن گناه را مرتکب نشود. مضافا اینکه اعتراف به گناه طرف مقابل را جلب میکند. اما متاسفانه همه این گناهها گویا قرار است به دوش استاد باشد. من قبول دارم که استاد گناه دارد ولی به حلقه معیوب هم باید توجه داشت. اگر تشکیل دهندگان این حلقه به معایب خود آگاهی یابند و در اندیشه برطرف نمودن معایب برآیند دیگر حلقه معیوبی وجود نخواهد داشت.

از دکتر ادیب می پرسم شما که عقیده دارید همه باید خود را بشناسند تا معایب برطرف شود و از يك طرف نیز استاد را مسئول راهنمائی دانشجو میدانید آیا خود استاد احتیاج به راهنمائی ندارد؟ و نیاز مبرم به استاد بچشم نمی خورد؟

آقای دکتر در پاسخ این سئوال اظهار میدارد : این پیشنهاد را عرضه کردن خیلی گران تمام میشود وجرأت مطرح کردن میخواهد. فردی که استاد است و قبول دارد که بحرالعلوم میباشد آنوقت قبول میکند!! که استاد احتیاج دارد. یعنی آنکه بیش میداند، میداند که هیچ نمیداند. ولی در شرایطی که ما داریم می دانم استادان قبول می نمایند که خود احتیاج به استاد دارند و باید کسی عقده گشای آنها باشد.

دکتر ادیب بدنبال این بحث میگوید: متاسفانه در سالهای اخیر بعلت توسعه کمی آموزشی و توسعه دانشگاهها گاهی اوقات افرادی که عالم بوده اند ولی استاد نمی توانند باشند عنوان استادی گرفته اند. بنظر من معلمي خود يك هنر است که علم هم میخواهد ولی همه استادی علم نیست. اگر استادی علم داشته باشد ولی نتواند تفهیم کند، آن علم نیز به درد نمیخورد.

دکتر ادامه می دهد: در بعضی از مشاغل دقت در شخصیت افراد نمی شود گاهی اوقات تنها به  مدارك توجه میگردد ولی خصوصیات دیگر مورد توجه قرار نمی گیرد. شاید این بدان علت است که ما در تنگنا قرار گرفته ایم و احتیاج به معلم داریم ولی به نظر من نیامدن فردی که نمی تواند استاد باشد، بهتر از آمدن است.

اکثر اعضاء کادر آموزشی ما از نسل سوم هستند، یعنی تا دیروز دانشجو بوده اند. امروز استاد ما از این طرف میز بان طرف میز رفته، در این صورت باید قبول کرد که فکر این گروه نباید از سطح فکر دانشجو زیاد هم جدا باشد. این فرد میداند معایب استاد چیست دانشجو چه کمبودهایی دارد؟! در اينجايك سئوال باقی ماند که آیا این استاد جوان باقتضای این موقعیت سنی بی عیب است و مورد قبول دانشجوست با نه؟

عمده بحث ما بمسائل آموزشی اختصاص یافت واندکی ہمسائل احساسی و عاطفی می پردازیم. استاد اديب دراین مورد دل پر خونی دارد و با آه میگوید، عاطفه را تمدن ماشینی گشت و این تنها باقی مانده سنتهای کهنسال جامعه ما رویه نیستی است. یادش بخیر آنروز که معلم وارد کلاس میشد شاگرد برپا میگفت ویادش بخیر زمانی که شاگرد اگر به عالیترین مدارج ترقی میرسید باز هم وقتی استاد را میدید تعظیم و تکریم می نمود. باید از نابودی این سنت های ارزشمند جلوگیری کرد. نمیدانم چرا شاگردان ما دو اسبه می تازند تا سنتهای ملی را معدوم نمایند و شعارشان این است که چه سلامی چه علبکی. عاطفه انسانی شدید در خون ماست باید این عاطفه را محفوظ داریم چون نمی توان با قدرت عقل زندگی کرد. علم ماشینی عواطف را به نیستی میکشاند، استاد ده سال پیش عواطف را بیشتر درك میکرد.

رضایت من يك رضایت دردناك است !

این جمله استاد ادیب مرا بر آن داشت تا سئوال نمایم مگر نه اینکه ۱۰ سال پیش دانشجو حق تکلم با استاد را نداشت ولی امروز با استاد بگردش و تفریح میرود. آقا نمونه خط دانشجو را بیاورید و با خط دانشجوی امروزی تطبیق نمائید این ساده ترین راه است! معلومات دانشجوی ۱۰سال پیش را با دانشجوی کنونی مقایسه نمائید. من نمی گویم ما به عقب رفته ایم نه اینطور نیست حرف من این است که نباید سنت ها را با محدود کردن حرمت استادان شکست.

من احتیاج ندارم دانشجو جلوی پایم بلند شود ولی وقتی این کار را کرد احساس می کنم استاد او هستم باید باو بیاموزم، او چون فرزند من خواهد شد در این صورت بودن این سنتها به نفع خود دانشجوست. در گوش جوانان ما فرو کرده اند که سنت ها بند است وزنحیر، در صورتیکه این سنت های عالی ظریفترین بندهای عاطفی و قویترین زنجیرهای ملی می باشد.

دکتر ادیب میگوید مبانی انسانی وابسته به کامپیوتر  و رفتن به کره ماه نیست. اگر مبانی انسانی به حقیقت در بين ما حكفرما بود این همه جنك و خونریزی در دنیا وجود نداشت. اعتقاد دکتر ادیب براین است که عامل پیشرفت دانشگاهها گرامیداشت سنن ملی است وقطعنامه های کنفرانس ارزیابی انقلاب آموزشی در دو سال اخیر به این مسئله سخت غلبه کرده است. اما این سنت ها را نمی شود با زور بحلقوم افراد فرو کرد، باید دلها درك كند و قلبها بپذیرند.

آقای دکتر ادیب، مگر گسترش این روابط را به استاد نسپرده اند خواهش می کنم مسئله را بدین ترتیب عنوان نکنید چون به استاد چنین وظیفه ای سپرده نشده. این وظیفه دستگاههای ارتباط جمعی است که به جای پخش برنامه های بی خود به تجزیه و تحلیل مبانی انسانی بپردازند. جوانی را که ۵ ساعت تمام برنامه های مزخرف تلویزیونی تماشا میکند نمی شود در ۱ یا ۲ ساعت به راه آورد و او را نمی شود تغیر داد. آقای دکتر ادیب شما چه راه پیشگیری به نظرتان می رسد؟

من برای استاد وظائف زیاد قائلم ولی متاسفانه آنقدر تمدن جدید در بین ما رخنه کرده که دیگر این فریادها به جایی نمی رسد. من همیشه اول سال با دانشجو به بحث می نشینم و همه این بحثها بی نتیجه است. خیال نکنید ناراحتم بلکه دانشجویم را دوست داشته و از او رضایت دردناك دارم. استاد اديب از اینکه بعضی از دانشجویان در جلسه امتحان دست به دامان تقلب میزنند بسیار دلخور است و می گوید: من همیشه در جلسات امتحانی گفته ام آنکه تقلب می نماید دزد است نه دانشجو. این گفته تا حدی موثر بوده اما باز هم دیده میشود که بر طبق عادت دانشجو سر را به اطراف می چرخاند.

در پایان گفتگو بعنوان آخرین سئوال از استاد ادیب می خواهم تا نظرش را راجع به صمیمیت های امروزی استاد و دانشجو بگوید و این بود پاسخ ما.

پس من مخالف این گونه نزدیکی ها نیستم و گردشهای دسته جمعی استاد و دانشجو را می ستایم اما متاسفانه محيط ما هنوز نمی تواند پذیرش اینگونه صمیمیت ها را داشته باشد. شرایط زندگی در کشور ما با شرائط زندگی در کشورهای غرب فرق می کند. استاد ما يك مقدار گرفتاری دارد و بطور کلی باید خلقیات ملی هر ملت را در نظر گرفت. استاد ما از روابط خیلی نزدیك با دانشجو وحشت دارد چون دانشجوی ما حدها را رعایت نمی کند و از دوستی سوء استفاده خواهد کرد.