آغاز به کار آموزشگاه پرستاری و نحوه شکل گیری آموزشگاه عالی پرستاری:
در بهمن ماه 1347، دانشگاه اصفهان با توجه به نیاز کشور ایران و بخصوص شهر اصفهان، جهت تربیت پرستاران تحصیلکرده آغاز به کار کرد. رییس دانشگاه وقت اصفهان جناب آقای دکتر معتمدی در مهرماه 1347 از سرکار خانم درازدست؛ از استادان و پیشکسوتان پرستاری و فارغ التحصیل سال 1347 آموزشگاه نمازی شیراز، خواستند که مدرسه پرستاری در اصفهان راه اندازی شود.
در آن زمان کلیه مدارس پرستای و بهیاری زیر نظر وزارت بهداری بود. دانشگاه اصفهان در آن زمان تنها دانشگاه شهر اصفهان بود و دانشگاه علوم پزشکی نداشتیم و کلیه دانشکده ها و آموزشگاه ها مربوط به دانشگاه اصفهان بود. مکاتبات لازم جهت تشکیل مدرسه پرستاری در اصفهان با وزارت بهداری انجام شده بود ولی اساسنامه ای تنظیم نشده بود. البته جهت مجوز دادن برای تشکیل مدرسه پرستای باید شهر مربوطه بیمارستانهای استانداری داشته باشد به همین دلیل شروع به بازنگری بیمارستانها شد.
در آن زمان اصفهان 4 بیمارستان داشت که زیر نظر دانشگاه اصفهان بود به نام های فیض، کاشانی (ثریای سابق)، نور (خورشید سابق) و امین. سرکار خانم درازدست به همراه رییس دانشگاه شروع به استاندارد سازی بیمارستان کاشانی کردند. در آن زمان این بیمارستان هیچ استانداردی نداشته و تمام سیستم بهیار بوده اند. از لحاظ ساختمانی نیز استانداردهای لازم را نداشته است. بیماران کاردکس و پرونده نداشتند که کاردکس و پرونده و کلیه تجهیزات برای یونیت بیمار تهیه گردیدند. تختها استاندارد شدند، اطاق عمل اصلاح گردید، واحد اورژانس ایجاد شد. کف و دیوارهای بیمارستان استاندارد شدند. پیشنهاد گردید برای هر بخش نیاز به یک هد نرس می باشد و برای شیفت صبح یک سوپروایزر و برای شیفت عصر یک سوپروایزر و برای کل بیمارستان نیاز به یک مترون می باشد. نیروها در آن زمان کمک بهیارها به همراه تعدادی بهیار بودند که فارغ التحصیل مدرسه بهیاری بودند. وضعیت ظاهری آن ها چندان مورد قبول نبود از جمله به همراه داشتن النگو و گوشواره های بلند و ناخن بلند . در کلیه 4 بیمارستان های اصفهان فقط 4 پرستار مشغول به کار بودند که سه نفر فارغ التحصیل دانشگاه تهران (اشرف پهلوی سابق) شامل خانم ها نوروزی، رستمی (مترون بیمارستان کاشانی)، و زواره ای (مترون بیمارستان خورشید) و یک نفر فارغ التحصیل مدرسه پرستاری مشهد شامل خانم کسری بودند.
در این بیمارستان ها شیفت عصر قبل از تاریک شدن هوا حدود ساعت 6-5/6 محل کار را ترک می کردند و شیفت شب حدود یکساعت بعد به بیمارستان می رسیدند و شیفتها تحویل داده نمیشد! که در جواب، بهیارها می گفتند به دلیل کوچه و پس کوچه ها خانواده هایمان اجازه نمی دهند در تاریکی هوا بیاییم و زودتر از بیمارستان میرویم.
این موضوع توسط خانم درازدست با رییس بیمارستان مطرح می شود و از ایشان تقاضا می شود سرویسی جهت رفت و آمد پرسنل فراهم نمایند که شیفت شب را بیاورد و شیفت عصر را برگرداند و شیفت تحویل داده بشود. همچنین درخواست گردید که سیستم باید پرستاری شود و نیاز به حداقل 15 پرستار است. بر این اساس، بیمارستان کاشانی کاملا خالی شد و بیماران به بیمارستان خورشید انتقال یافتند و بازسازی بیمارستان شروع گردید که 3 ماه به طول انجامید. در آذرماه 1347 حدود 12 پرستار از دانشگاه تهران (اشرف پهلوی سابق) به اصفهان آمدند که خانم فروزنده نیز جزء این افراد هستند. در هر بخش یک سرپرستار گذاشته شد. یک سوپروایزر صبح و یک مترون تعیین گردید و کاردکسها و پروند ها شکل گرفت.
اساسنامه بر این اساس نوشته شد و تحویل خانم ریاحی داده شد. خانم ریاحی رییس دفتر آموزش وزارت بهداری و مسوول اموزش پرستاری کل ایران بودند و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد پرستاری از آمریکا بودند. ایشون خانم بسیار منضبطی بوده و دقیق کار می کردند و هر دستوری ایشان می دادند سریعا انجام می گرفت.
در آن زمان از اصطلاح دوره استفاده می شد. در نهایت در دی ماه 1347 دانشگاه اصفهان اعلام کرد برای اولین بار، اولین دوره پرستاری آکادمیک را مورد پذیرش قرار می دهد که شامل امتحان ورودی و انجام مصاحبه بود. تاکید زیادی بر زبان انگلیسی وجود داشت. اعلام نیاز تعداد 30 نفر بود. شرکت کنندگان در این آزمون از خانواده های با سطح اجتماعی و فرهنگی بالا بودند و اکثر پدر مادرها تحصیلکرده و بعضا استاد دانشگاه بودند. حدود 47 نفر شرکت کردند و تعداد کم شرکت کننده به دلیل این بود که در اواخر سال اعلام نیاز انجام شده بود. اون زمان کنکور سراسری نبود و کنکورها محلی بود. درواقع، هر دانشگاهی در هر استانی، جدا امتحان می گرفت و شرایط فرق می کرد. به تعداد دو الی سه برابر مورد نیاز از امتحان ورودی قبولی می گرفتند و سپس افراد در مصاحبه شرکت داده می شدند.
مصاحبه در آن زمان خیلی نقش داشت. به این دلیل که فرد باید ویژگی های خاصی داشته باشد و به عنوان پرستار انتخاب شود. خیلی به این موضوع اعتقاد داشتند که هر کسی نباید وارد بشه و حتی هر کسی نباید خارج بشه. برای انجام مصاحبه، رییس مدرسه پرستاری، روانپزشک، دو الی سه نفر از مربیان که در اولین دوره از مربیانی که مصاحبه را انجام می دادند خانم درازدست و خانم قویمچیان و یک نماینده از وزارات بهداری بوده اند. نمونه سوالات مصاحبه عبارت بودند از: پرستاری رو از کجا میشناسید ؟ چطور شد به پرستاری علاقه مند شدید؟ مثلا چرا فکر کردی که بیایی این رشته . آیا جای دیگه ای کنکور دادی ندادی؟ قبول شدی نشدی؟ شما ایده ای دارید که پرستاری باید چکار کنه؟ در عرض سه سال که میخوای درس بخونی میخوای چکار کنی؟ اصلا میدونی پرستاری چیه؟ به طور کلی علایق افراد مورد بررسی قرار می گرفت و خیلی اهمیت می دادند که کسی که وارد پرستاری می شود علاقه مند باشد و حس همیاری و مراقبت رو داشته باشه، رابطه عاطفی بتونه برقرار کنه، روابط عمومی خوبی داشته باشه، بتواند درک موقعیت کند، دارای هراس نباشه و اگر مشکل اورژانسی پیش آمد خودش دچار مشکل نشود. سوالات مختلفی از داوطلب پرسیده می شد تا بررسی شود آیا از روی استیصال آمده یا از خنه ماندن خسته شده یا واقعا علاقه مد است. سوالات خیلی ریزی پرسیده می شدز و کاهی داوطلب با همین سوالات عصبی می شد و از کوره در می رفت. از شرکت کننده درخواست می شد نقاشی بکشد و سپس آن نقاشی ارزیابی و مورد رورانشناسی آن قرار می گرفت. طرز نشستن، چایی خوردن و غیره، بررسی خشم و ترس و حالات روانشناختی توسط روانپزشک بررسی می شد، در پایان نیز به افراد اطلاع داده شد که نتایج در چند روز آینده اعلام خواهد شد. مصاحبه ها خیلی جدی انجام می گرفت. برای افراد هم در پایان توضیح داده می شد که "در پرستاری نیاز است که بیمار را تمیز کنید، پوزیشن عوض کنید، حمام کنید، راه ببرید، اگر استفراغ کرد کمکش کنید و ... سختی کار داره ، باید سرپا بایستی، از ساعت 7:30 باید در بخش باشید، شب کاری دارد و بعلاوه این مدرسه شبانه روزی است". یه سیستم کنترل سلامت هم وجود داشت به طوری که دانشجویان در مصاحبه چکاپ میشدند. باید یک فرد سالم، کامل و تندرست بوده و اعتقاد بر این بود که پرستار باید از سلامت کا مل برخوردار باشد.
به دلیل عدم آشنایی کامل دانشجویان به رشته و محیط تحصیل، یک ترم آوانس داده بودند که اگر کسی علاقه مند نبود می توانست حرفه را ترک کند. در اولین دوره 7 نفر انصراف دادند و اولین دوره با تعداد 23 نفر دانشجو کار خود را آغاز کرد.
در بهمن 1347 آموزش اولین دوره پرستاری در آموزشگاه شروع شد. در هر سال دو دوره در مهر و بهمن گرفته میشد. حداکثر تعداد افرادی که گرفته می شد 30 نفر بود ولی دوره دوم 13 نفر بودند. برنامه سه ساله بود، دانشجویان فارغ التحصیل معادل لیسانس می گرفتند و به عنوان registered nurse (RN) بودند. سن شرکت کنندگان در آزمون مطرح نبود و از حدود 19 سال تا 36-37 سال بودند. حد متوسط 20-22 بودند. از دانشجویان تعهد محضری گرفته می شد که در ازای سه سال تحصیل رایگان، سه سال برای دانشگاه خدمت کنند. البته نوع خدمت هم استخدام رسمی بود. در واقع در آن زمان بالافاصله بعد از اتمام تحصیل، دانشجویان استخدام می شدند و بیمه هم داشتند. دانشجویان حق ازدواج کردن هم نداشتند مگر در وارد خاص و با تایید آموزشگاه.
محلی که به عنوان آموزشگاه عالی پرستاری در نظر گرفته شد دانشکده علوم قبلی بوده است. در آن زمان دانشکده علوم دانشگاه در خیابان هزارجریب به اتمام رسیده بود و بنابراین رشته های شیمی و فیزیک و.. به دانشکده جدید منتقل شدند و ساختمان قبلی خود را در اختیار پرستاری گذاشتند به نام آموزشگاه عالی پرستاری. محل آن پشت شاهزاده ابراهیم در خیابان آذر بود.
اولین دوره شامل خانم جانقربان، خانم منتظری، ... بودند و اولین مربیان شامل خانم درازدست و خانم قویمچیان که از شیر و خورشید آمده بودند، لیسانس پرستاری بوده و در عین حال سال ها مدرسه بهیاری رو اداره کرده بودند و مدیریت بالایی داشتند. کلاسها توسط این دو نفر شروع شد. خانم قویمچیان بیشتر کارهای آموزشی آموزشگاه و خانم درازدست تدریس در کلاسها رو به عهده گرفتند. بعد از 4 ماه از دوره اول، یک دوره دیگر دانشجو گرفته شد. و بعد از 6 ماه دیگه دوره سوم.
رئیس دانشگاه (آقای دکتر معتمدی) در آن زمان دکترای بهداشت داشته و خیلی علاقه مند به رشته پرستاری بوده اند و در واقع این رشته در دانشگاه نورچشمی بوده و به رشته خیلی بها داده می شده است. لازم به ذکر است که رییس دانشکده نیز دکتر محیی متخصص زنان و زایمان بودند. اموزشگاه پرستاری زیر نظر دانشکده پزشکی بود و بیان میشد "رشته پرستاری دانشکده پزشکی".
در آن زمان فقط انستیتو عالی فیروزگر مدرک لیسانس به دانشجویان پرستاری می داد و دانشگاه اصفهان دوره یکساله BS را در سال 1354برگزار کرد. خانم گل اس بی (کانادایی) نماینده WHO در کشورهای مختلف، برنامه BSرا با 40 واحد گذاشتند. یک امتحان ورودی و یک مصاحبه انجام می داد. اکثر افرادی که قبول شدند از مربیان بودند به استثنای چند نفر از مترون بیمارستان ها از جمله خانم تدین، که ایشان به عنوان یکی از پایه های پرستاری اصفهان هستند و همچنین خانم فروزنده. از حمله مربیان نیز خانم توتونچی در دوره BS شرکت کردند. بیشتر واحد ها مفهومی بودند و دروسی از قبیل داخلی جراحی در این دوره نبود. این افراد به مدت 6- 8 هفته جهت آشنایی با سیستم پرستاری و آموزشی به انگلستان فرستاده شدند. سه دوره BS گرفته شد.
آموزشگاه بهیاری:
در آن زمان سه آموزشگاه بهیاری در اصفهان وجود داشت. یک آموزشگاه بهیاری وابسته به بهداری و بیمارستان مسیحیان که در حال حاضر عیسی بن مریم می باشد، و یک آموزشگاه بهیاری وابسته به دانشگاه و یک آموزشگاه بهیاری وابسته به شیر و خورشید سرخ. در آموزشگاه بهیاری از کلاس نهم (سیکل) وارد می شدند. دوره آن ها دوساله بود. و سپس امتحان می دادند که سوالات امتحانی از تهران می آمد. در زمان تشکیل مدرسه پرستاری، آموزشگاهی که زیر نظر دانشگاه اصفهان بود منحل شد.
مدرسه مهرایین و شیر و خورشید
مدرسه مهرایین از سال 1344 شروع به کار کرده بود. این مدرسه متعلق به بهداری بوده و در آن زمان دانشگاه و بهداری از یکدیگر جدا بودند و فارغ التحصیلان مهرآیین استخدام بهداری می شدند. دوره ها 30 نفره و 3 ساله بود. فقط دختر و مجرد می توانستند وارد شوند به جز یک نفر استثنا که متاهل بود. در ابتدا مربیان مهرآیین سه نفر بودند که در سال 1348 تعداد آنها افزوده شد. از مربیان خانم مگردیچیان، مرحوم خانم سروش، خانم غفاری، خانم درازدست، خانم قائم مقامی، خانم عیسی خانیان، خانم مهاجر، خانم حسینی، خانم امینی، خانم شهنه، خانم افروز بودند. جهت انجام کارآموزی بیشتر بیمارستان شریعتی، فارابی و عیسی بن مریم که متعلق به بهداری بود و گاهی هم بیمارستان های دانشگاه استفاده می شد. در ابتدا رییس مدرسه خانم مهاجر وسپس خانم سروش بودند. در سال 1348 خانم درازدست ممتحن اولین دوره دانشجوها در امتحان تئوری و عملی بوده اند و امتحان عملی در بخش انجام می گرفت. در سال 1355، دو دوره آخر، دانشجوی پسر هم گرفتند از جمله آقای نصیری، آقای فرهمند و .... پسرها در جنگ خیلی مثمر ثمر بودند. محل مدرسه مهرآیین ابتدا در چهارراه تختی بود بعد منتقل شد به پل شیری روبه روی شیرینی پانته آ. و شبانه روزی بود. از جمله فارغ التحصیلان مدرسه مهرآیین خانم دکتر صالحی هستند.
در آموزشگاه شیر و خورشید هر دو رشته پرستاری و مامایی تحصیل می کردند. رشته پرستاری 3 ساله و مامایی 2 ساله بود. رشته بهیاری هم داشت. محل آن روبه روی بیمارستان کاشانی در خیابان کاشانی بود که یک شعبه از هلال احمر در حال حاضر در آنجاست. بیمارستان شهید بهشتی فعلی زیر نظر شیر و خورشید بود. خانم درازدست و خانم شکرچی از مربیان آن جا بودند. شیر و خورشید نیز همزمان با مدرسه پرستار ی در سال 1347 شروع به کار کرد ولی آموزش بهیاری آن در سال 1342 شروع شده بود. رشته مامایی آن نیز در سال 1349 به آن اضافه گردید. مربیان مامایی آن بسیار قوی بودند به طوری که در انگلیس دوره مامایی دیده بودند. در سال 1352 اولین فوق دیپلم مامایی را دادند و افرادی بودند که در هر جای ایران که کار کردند بسیار خوب کار کردند. خانم قویمچیان و فدایی دوره مامایی را به لیسانس تبدیل کردند و در سال 1352 مامایی شیر و خورشید لیسانس شد. و از سال 1354 همراه با لیسانس مامایی، لیسانس پرستاری را هم گرفتند و شیر و خورشید 12 مربی پرستار لیسانس، از هند اورد و چون فارسی بلد نبودند خانم درازدست بعداز ظهرها جهت برنامه ریزی به زبان انگلیسی با ایشان همکاری می کردند. فارغ التحصیلان شیر و خورشید باید برای شیر و خورشید سرخ در هر جای ایران که فرستاده می شدند کار می کردند. در زمان انقلاب شیر و خورشید در بهداری ادغام گردید.
علوم تندرستی
یک سری دوره هایی به نام علوم تندرستی نیز برقرار بود. دانشگاه آزاد زمان شاه، دو رشته داشت به نام علوم تندرستی و رشته ریاضی. رشته علوم تندرستی، به عبارتی به عنوان پزشک روستا مطرح بود که دانشجویان 4 سال درس می خواندند، سپس 4 سال در درمانگاه کار می کردند تعهد کار داشتند. بعد از 4 سال وارد کنکور جدیدی می شدند و می توانستند دوره 3 ساله بگذرانند و پزشک عمومی می شدند.
در زمان انقلاب فرهنگی، رشته علوم تندرستی منحل شد و از دانشجویان خواسته شد ادامه تحصیل خود را در یکی از رشته های فیزیوتراپی، بهداشت، علوم آزمایشگاهی و یا پرستاری، انتخاب کنند. از جمله دانشجویان این دوره جناب آقای دکتر عابدی بودند که در رشته پرستاری ادامه تحصیل دادند. ایشان به آموزشگاه عالی پرستاری پیوستند، واحدهایی از قبیل آناتومی، فیزیولوژی، و داروسازی تطبیق واحد پیدا کرد و کسری واحد نیز گذرانده شد. همه دانشجویان علوم تندرستی مرد بودند. دروس ترمی ارائه می شد. سیستم آن مشابه پیام نور فعلی بوده است و دانشجویان فقط 5 شنبه ها به مرکز آموزشی مراجعه می کردند که مربی یک کتاب تخصصی و یک کتاب عمومی، به دانشجویان داده و به مدت دو ساعت از طریق ویدئو محتویات کتاب با فیلم نمایش داده می شد و استاد توضیح می داد . اگر فردی در منزل ویدئو داشت می توانست در منزل فیلم ها را ببیند. در کتاب ها 30 سوال بود که باید به صورت open book پاسخ داده می شد و 30% نمره از طریق حاصل می شد و مابقی در پایان ترم به صورت کنکور متمرکز بود و سوالات از تهران بود. زبان انگلیسی هم با دادن نوارهای کاست به دانشجویان و گوش کردن توسط آن ها آموزش داده می شد. امکانات این دانشگاه شامل یک کتابخانه و وسایل سمعی- بصری آن بود. یکی از استادان این دانشگاه آقای پاک سرشت بودند. بعد از انحلال مرکز، تدیل به دانشگاه پیام نور شد.
تحولات زمان انقلاب:
بعد از انقلاب، مدارس پرستاری و مامایی از جمله آموزشگاه عالی پرستاری و مهرآیین در دانشگاه ادغام شد. بهیاران به بیمارستان امین منتقل شدند و آموزشگاه بهیاری در آن جا تشکیل گردید. آموزشگاه شیر و خورشید در سال 1364 به دانشگاه پیوست. نام "دانشکده" نیز بعد از انقلاب جایگزین "آموزشگاه" شد. سیستم آموزش عالی نیز متفاوت شد و دانشگاه علوم پزشکی از دانشگاه اصفهان جدا شد. همچنین اقدامات آموزش عالی زیر نظر وزارت بهداشت انجام می گرفت.
همزمان با انقلاب همه دانشگاهها یک دوران بحران گذراندند. انقلاب فرهنگی در سال 1359-60 ایجاد شد و اکثر مربی ها تصفیه شدند. تعداد محدودی مربی باقی ماندند. و بقیه یا ترک خدمت کردند و یا به بیمارستان جهت ارائه خدمت رفتند. مربی های انقلابی آمدند به طوری که شرط شاگرد اولی و ممتاز بودن در درس مطرح نبود. در واقع از دیسیپلین و جسارت بالای پرستاران خبری نبود. بعد از یک دورانی که احساس شد پرستاری افت کرده است، برای گرفتن مربی دقت بیشتری به خرج داده شد و نمرات و سوابق علمی در نظر گرفته شد. و سپس آیین نامه ای گذاشته شد که افرادی می توانند مربی باشند که حداقل دو سال کار بالینی کرده باشد و ساعت کار مربیان نیز از 7 صبح تا 5 بعد ازظهر بود.
در زمان انقلاب فرهنگی، بهداری شیر و خورشید را گرفت و برای تعدادی از دانشجو ها که یک ترم یا دو ترم از تحصیلشان باقی مانده بود سعی در فارغ التحصیلی آن ها بود. خانم امینی در اصفهان و خانم سلامی از تهران (رشته مامایی) این قبیل دانشجویان را در محل آموزشگاه شیر و خورشید روبروی بیمارستان کاشانی اداره میکردند و با وجود انقلاب فرهنگی و جنگ و نیاز به پرستار، دوره های یکساله پرستاری نیز گذاشته شد. هدف این بود که خلاء کمبود پرستاری برطرف شود.
از طرف دیگر در زمان انقلاب فرهنگی، برای اینکه در آموزش پرستاری وقفه ای ایجاد نشود، توسط وزارتخانه دوره های دوساله پرستاری در اصفهان و کلیه شهرهای ایران برقرار شد . همچنین کل آموزشگاه های بهیاری نیز بسته شد و بهیار دیگر نداشتیم. فلسفه کار هم این بود که پرستاری باید علمی باشد و نیازی به بهیار نیست و به جای آن کاردانی پرستاری باید قرار گیرد. دانشگاه از سال 64؟ به بعد دانشجوی پسر گرفت.
در سال 1361 و بعد از جنگ، دوره های آموزشی پرستاری دو ساله و با مدرک کاردانی شد و سپس با امتحان دیگری دو سال دیگر جهت اخذ لیسانس ادامه پیدا می کرد. در واقع، دوره سه ساله از بین رفت. تعدادی از فارغ التحصیلان پیگیر این قضیه شدند که پرستاری را چهارساله کنند. در واقع عده ای فارغ التحصیل شده بودند که دوره سه ساله را گذرونده بودند و مدرک معادل لیسانس داشتند و مابقی نیز در سیستم دوساله کاردانی و دو سال دیگر برای کارشناسی بودند. افراد معترض به دلیل آشنایی با کشور های اروپایی و امریکایی و این موضوع که سیستم پرستاری، در کشورهای دیگر 4 ساله بود این موضع را دنبال کردند و بعد از پیگیریها در سال ؟ پرستاری 4 ساله شد با 120 واحد که دروس معارف اسلامی هم شامل آن بود و افرادی که دوره سه ساله گذرونده بودند 20 واحد دیگر را می گذراندند و مدرک لیسانس می گرفتند
بیمارستان الزهرا قبل از انقلاب مجهز شده بود و هدف این بود که دانشکده پرستاری باید به بیمارستان نزدیک باشد. یک راهری زیر زمینی هم داشت که در فصل سرما، دانشجویان از دانشکده با یونیفرم به بیمارستان می رفتند. این بیمارستان خیلی مجهز بود ولی در زمان جنگ تمامی امکاناتش به جبهه منتقل شد و بعد از جنگ مجددا شروع کردند به مجهز کردن بیمارستان و نامش را "الزهرا" گذاشتند.
فرایند آموزشی و ارزشیابی
120 واحد تئوری و عملی توسط دانشجویان در طی 6 نیمسال تحصیلی و 3 تابستان کامل گذرانده می شد. به این دلیل که تعداد واحد های کارآموزی به ترم جواب نمی داد و مابقی آن در تابستان گذرانده می شد. 6 روز در هفته کارآموزی ارائه می شد و کارآموزی های تابستان دوبل حساب می شد. دانشجویان از تعداد واحد های گذرانده اطلاعی نداشتند و مرسوم هم نبود که در این مورد سوالی بکنند. فقط در پایان دوره به آن ها کارنامه داده می شد. نمونه ای از کارنامه فارغ التحصیلان در شکل .... آمده است
در پایان 6 ترم در شهریور ماه، از دانشجویان پرستاری، امتحان فینال به صورت تستی گرفته می شد و تمام دورس اختصاصی مانند دروس داخلی جراحی، زنان مامایی و کودکان به صورت تئوری و یک امتحان فینال عملی در پراتیک گرفته می شد. یک ترالی مخصوص به دانشجو اعلام می شد که دانشجو باید آن را آماده میکرد و پروسه مربوطه را شرح میداد.
دانشجویان در طی سال 4 هفته تعطیلات تابستانی داشتند و فاصله ترم تا ترم بعدی، کمتر از یک هفته بود. و در مدت این چند روز می توانستند به شهرستان و به ملاقات خانواده بروند. از سال 1353، کنکورهای محلی منحل شد و کنکور سراسری برگزار گردید و اولین گروه پرستاران با کنکور سراسری در این سال وارد آموزشگاه شدند.
آموزش و ارزشیابی در تئوری:
از همان آغاز به کار آموزشگاه عالی پرستاری، کوریکولوم آموزشگاه توسط خانم درازدست نوشته شد و در واقع یک اساسی در طرح درس پرستاری بهداری وجود داشت که کامل گردید. این کوریکولوم از آموزشگاه پرستاری شیراز، انگلیس و آمریکا گرفته شد ولی بیش از همه سیستم پرستاری آمریکا مورد استفاده و اقتباس قرار گرفت به دلیل این که انگلیس بیشتر تاکید بر کارهای ابتدایی بود. برنامه ریزی بدین شکل بود که دانشجو باید 6 ماه اول فقط کلاس تئوری برود تا به محیط، همکلاسیها، خوابگاه و .. عادت کند. از سال دوم، ترم 3، دروس داخلی جراحی با نام امراض داخلی و جراحی تدریس می شد.
آموزشگاه پرستاری اصفهان از ابتدا آکادمیک و دانشگاهی شروع کرد و مانند سایر دانشجویان دانشگاه، هیچ تفاوتی با آنها وجود نداشت. بسیاری از واحد ها در دانشکده پزشکی برگزار می شد. تمام دروس تئوری عمومی و پایه با سایر دانشجویان دانشگاه بود. برای مثال فارسی و ادبیات، زبان، آناتومی، فیزیولوژی، شیمی، بیوشیمی، فیزیک، ریاضی و .... . در واقع در کل دانشگاه، برای دروس عمومی همه رشته ها در یک کلاس شرکت داشتند. کلاسهای تئوری ساعت 8 صبح شروع می شد.
در آن زمان بیماریها در دروس داخلی جراحی را پزشکان تدریس می کردند به طوری که هر پزشک متخصصی، تخصص مربوط به خود را تدریس می کرد مثلا متخصص ریه بحث ریه، متخصص اعصاب بحث اعصاب و .... اکثر مربیان از این موضوع رضایت نداشتند زیرا پزشکان به دلیل کمبود وقتشان، ناقص تدریس می کردند و به طرح درس هم توجهی نداشتند و زمانی که مربی میخواست مراقبت های مربوط به یک بیماری را ارائه دهد باید از ابتدا بیماریها را نیز تدریس می کرد. ، گاهی اوقات کلاسها باری به هر جهت بود. باید پیگیری انجام میشد و در نهایت کلاس جبرانی گذاشته می شد. با پافشاری های برخی مربیان از جمله خانم درازدست و خانم توتونچی این رویه تغییر کرد و بنابراین فقط درسهای پایه مثل اناتومی و فیزیولوژی را پزشکان در دانشکده پزشکی برای دانشجویان پرستاری تدریس می کردند. دروس داروشناسی را اساتید قوی مانند دکتر ادیب و دکتر قفقازی تدریس می کردند.
برنامه ریزی ها به گونه ای بود که در دفتر مسوول آموزشی، نقشه هایی شطرنجی وجود داشت که با پونز رنگی سه سال تحصیلی فرد برای کلاس های تئوری و عملی، کاملا مشخص بود و هر فردی با نگاه به این نقشه میدانست با چه افرادی و چه برنامه ای تا آخر سال و یا تا پایان دوره خواهد داشت و این کار توسط خانم شاهرضایی مسوول آموزشی صورت می گرفت.
سال آخر در واقع سال سوم در اولین دوره، آموزشگاه با کمبود استاد مواجه شد و به همین دلیل هفت نفر از دانشجویان، به ترتیب نمره و فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی برای گذراندن واحد های تحصیلی در یک ترم تحصیلی و یک ترم تابستانی به آموزشگاه پرستاری نمازی شیراز فرستاده شدند و واحدهای پرستاری سطح بالا مثل پرستاری ویژه، پرستاری پیشرفته، در آموزشگاه نمازی شیراز گذرانده شد.
ارزشیابی توسط امتحاناتی بود که بارم بندی آن ها با زمان حال متفاوت بود. بارم بندیها از 60 بود تا 100. از 90-100 : A یا الف و به همین ترتیب تا 60 . یعنی A B C D یا الف ب ج د . 60 حداقل نمره ای بود که کسی میتوانست کسب کند و اگر کمتر بود باید جبران میکرد .
در آن زمان اینترنت نبود و فقط در تهران دانشگاه علوم پزشکی ایران بود که در کتابخانه اش ممکن بود مجلات خارجی در دسترس باشند. کتابهای بزرگی بود به نام MEDICUSE INDEX که مقالات رو براساس اسم نویسنده یا براساس موضوعی داشتند. دانشجوی فوق لیسانسی که میخواست راجع به موضوعی تحقیق کند و مطالبی جمع آوری کند، جستجو در این کتاب ها، از صبح تا ظهر زمان می برد و شاید 10 مقاله مرتبط پیدا می شد، پس از انتخاب مقاله ها، مسوول کتابخانه ممکن بود بگوید از این 10 مقاله، با 5 مجله آن قرارداد نداریم، مثلا 2 شماره که هنوز در ایران نیامده است و 3 مقاله باقی مانده را درخواست می دادند و 3 ماه بعد به دست دانشجو می رسید. به طور کلی تبادل اطلاعات به سرعت و کیفیت الان نبود و خیلی سخت انجام می گرفت.
آموزش و ارزشیابی در بالین:
در ترم اول بازدید از بیمارستان برای دانشجویان جهت آشنایی انجام می شد. از ترم دوم، کارآموزی های فن پرستاری شروع می شد که یک روز در هفته 5 ساعته، به مدت 18 هفته دانشجویان به کارآموزی می رفتند. در کل90 ساعت معادل یک واحد قلمداد می شد. روز اول ورود دانشجویان به کارآموزی، فقط اورینت می شدند و هیچ کاری نمی کردند. قسمت های مختلف بیمارستان، قوانین بیمارستان، رستوران، درهای ورود و خروج و یا برای زمان استراحت و ساعت چای به کجا باید رفت، هدنرس بخش چه کسی است و ... کاملا آشنا می شدند.
ساعت حضور در بخش 7:30 تا ساعت 12:30 و یا 13. آموزشگاه سه ماشین، شامل یم اتوبوس، یک مینی بوس و یک ون برای بیمارستانهای مختلف داشت و سر ساعت 7 از خوابگاه حرکت می کرد. چون دانشگاه آکادمیک برخورد می کرد از ابتدا دانشجو با مربی وارد بخش می شد و حدود 7-8 نفر با یک مربی بودند. ولی در ترم های بعدی برخی از کارآموزی ها با پرسنل بیمارستان بود. مثلا کارآموزی اطاق عمل با پرسنل بیمارستان بود. یک پرستار انگلیسی زبان بود که اطاق عمل رو اداره میکرد. و از کتاب اطاق عمل که به زبان انگلیسی بود تمامی پکها را برای دانشجویان خوانده و ترجمه میکرد و بسیار دلسوزانه با آن ها برخوررد می کرده است و شخصیت جذابی داشته است، به طوریکه دانشجویان این فرد را الگوی کار خود می کردند.
از ترم دوم، کارهای اولیه و عمومی مانند مرتب کردن تخت و لاکر، حمام و مراقبت های اولیه. به خصوص روی مسایل بهداشتی خیلی تکیه داشتند. برای هر دانشجو 5-6 بیمار در بخش تعیین می کردند که کلیه کارهای او را باید انجام میداد و با توجه به این که اغلب بیماران در آن زمان از روستا و اطراف بودند، خیلی وضعیت بهداشتی بدی داشتند و اعتقاد بر این بود که بیماری که در بیمارستان است باید تمیز باشد و بر این اساس دانشجو موظف بود ناخن های بیمار را کوتاه کند، پای او را تمیز کند و روزی سه بیمار را حمام دهد. در آن زمان شپش زیاد بود و باید با DDT آن ها را از سر بیمار خارج می کردند. اولین موضوعی که به عنوان مراقبت پرستاری از دانشجویان خواسته می شد، وضعیت بهداشتی مریض بود و بعد اطلاعات علمی دانشجو اهمیت داشت. معمولا یک دانشجو را برای دارو و تزریقات کل بخش و یک دانشجو را برای پانسمان کل بخش در نظر می گرفتند و یک هفته این مسوولیت ادامه داشت تا بتواند پاس شود و بنابراین وقتی دانشجو یک بخش را تمام می کرد در آن زمینه خبرگی کافی پیدا کرده بود. تزریق و پانسمان و ..از ترم های بعدی شروع می شد. از تزم 3، حداقل 3 روز در هفته و از ترم چهارم، 6 روز در هفته صبح تا ظهر کارآموزی و بعد از ظهر ها کلاس تئوری برگزار می شد. به طور کلی یک واحد عملی معادل 90 ساعت بود. از سال سوم، ترم آخر دانشجویان شبکاری هم داشتند.
دانشجو باید کاملا پرونده مریض رو حفظ می بود و ده بیمار به او داده می شد. معمولا هر به سه روز، برنامه عوض میشد. کیس هم به دانشجو می دادند ولی دانشجو حق بیرون رفتن از اطاق را نداشت. زمان استراحت یک ربع برای چایی (تی تایم) بود. دانشجویان طبق پروسیجرهای تعریف شده و آموزش دیده کار می کردند و معمولا وسیله کم بود. مربی ها سعی می کردند سهمیه ای برای خودشون بگیرند.
سیستم آموزشی بالینی به طور کلی، سیستم سینیور ، جینیور بود. ترم قبل از هر دانشجو، سینیور او می شد. از روز اول که دانشجو وارد بخش می شد علاوه بر مربی، با یک نفر سال بالاتر یا حداقل یک ترم بالاتر، آموزش داده می شد و همچنین هدایت و نظارت دانشجو را هم به عهده داشت که جینیور او بود. برای مثال برای حمام در تخت، دانشجو به همراه دانشجوی جینیور خود این کار را انجام می داد. راندها فقط بالای سر بیمار بود . نه تنها دانشجویان سینیور و جینیور داشتند، مربی ها هم سینیور و جینیور داشتند . یعنی وقتی فردی فارغ التحصیل می شد، حکم کمک مربی برای او می زدند و روپوشی هم که استفاده می کردند 6 ماه اول سفید بود و سپس سبز می شد. در واقع مربی روپوش سبز می پوشید و کمک مربی، حق سبز پوشیدن نداشت. مربی جینیور، مربی سال پایین تر خود را راند می کرد و مورد ارزیابی قرار می داد. در واقع یک TL (team leader) وجود داشت. وقتی دانشجو در بخش بود دو دانشجو سال بالایی بر کار او نظارت می کردند که به غیر از دانشجوی جینیور، دانشجوی مدیریت بخش بود وهمانند هدنرس کار می کرد بعلاوه مربی که دانشجو را ارزیابی می کرد. ارزشیابی توسط فرم های مخصوص صورت می گرفت. هر چند دوره بر اساس سمینارهای برگزا شده و کلاس های بازآموزی، فرم ها تغییر می کرد. در این ارزشیابی ها نحوه کارکردن، چونگی برخورد با بیمار، ظاهر افراد، حضور فیزیکی، و .. مورد بررسی قرار می گرفت. آیتم بندی داشت و بررسی می شد آیا واقعا یادگیری انجام گرفته است یا نه. یک دفترچه پاس داشتند که مانند لاگ بوک الان بود و همه پروسیجرها را دانشجو باید انجام میداد و مربی امضا می کرد و اگر دانشجویی پاس نمیشد باید عصر بیمارستان می رفت و پروسیجر مورد نظر را انجام می داد.
برای دوره های اول و دوم و سوم، برخی بخش ها وجود نداشت مانند مدیریت و روان. بنابراین دانشجویان برای گذراندن این کارآموزی ها به شیراز رفتند و برگشتند.
انداختن دانشجو از یک واحد با نمره "ه" بسیار مرسوم بود و بسیار به دانشجویان سخت می گرفتن که اگر دانشجویی علاقه مند نیست حرفه را رها کند.
مربیان و اساتید
در آن زمان مربیان در هر بیمارستانی یک اطاق داشتند و به طور کلی خیلی پرستیژ و قدرت عمل داشتند. حتی روی هد نرس ها هم نفوذ داشتند. اقدام بسیار جالب آن زمان تشکیل جلسات ماهانه شامل رییس دانشگاه (آقای دکتر معتمدی)، رییس دانشکده، معاونین، چهار مترون بیمارستان ها و کلیه مربیان بود که سر میز ناهار جمع می شدند و به مدت دو الی سه ساعت پس از صرف ناهار در همان محل مشکلات مورد بررسی قرار می گرفت. گلایه های افراد و مشکلات مطرح می شد و در واقع یک ملاقات غیر رسمی بود. حریم ها حفظ می شد و باعث می شد یک سیستم هماهنگی- همکاری بوجود بیاید. مترون ها می دانستند که اگر برای مربیان مشکلی در بخش ایجاد کنند در این جلسه بازخواست می شوند. مثلا اگر در بخش ملافه یا پانسمان نبود مطرح می شد و در مقابل مترون ها هم اگر از مربیان یا دانشجویان شاکی بودند مطرح می کردند و یک سیستم متقابل بوجود می آمد.
مربیان قبل از انقلاب
برخی مربیان از کشورهایی مانند انگلستان و هند به ایران آمده بودند. مربیان ایرانی هم اکثرا تحصیلکرده های خارج بودند و دو نفر از مربیان نیز از آموزشگاه نمازی شیراز بودند .
از جمله مربیان: خانم مهر انگیز درازدست (همسر مرحوم دکتر توری)، خانم قویمچیان، خانمهای فرهمندی (دو خواهر و فارغ التحصیلان نمازی شیراز)، خانم قند چی، خانم فرهمند، خانم شهلا اسفندیاری همسر دکتر شارقی (جراح) هستند که ایشان بعد از تعطیلی سه ساله دانشگاه ها و انقلاب فرهنگی، به دانشگاه برنگشتند و در جای دیگری نیز کار نمی کردند، خانم زهره جانقربانی ()، خانم توتونچی (ورودی سال 1350)، خانم منتظری، خانم پرویزی، خانم مالکی.
به طور دقیق تر، از دوره اول، بعد از فارغ التحصیلی 4 نفر به عنوان مربی انتخاب شدند. خانم شاهرضایی، خانم بصیری، خانم جانقربانی و خانم جلالی بودند. از دوره دوم، خانم دوازده امامی، خانم گودرز و خانم عالیپور انتخاب شدند. از دوره سوم و چهارم کسی را نگرفتند و خانم توتونچی و از دوره پنجم گرفته شدند.
خانم جانقربانی، حدود 40 واحد فوق لیسانس را در آمریکا، پاس کردند که در ایران مورد تایید وزارت علوم قرار گرفت ولی به دلیل متفاوت بودن روش ها در ایران و آمریکا و در عین حال مشکلات پا که برای ایشان بوجود آمده بود تحصیل در مقطع فوق لیسانس را رها کردند.
در آن زمان دانشگاه، به اسم دانشگاه پهلوی بود و وابسته به پنسیلوانیای امریکا بود و به زبان انگلیسی تدریس می شد و مربیانی که از کشورهای خارجی بودند الگوهای خودشان را برای دانشجویان در ایران پیاده می کردند و این قضیه تا چندین دوره هم ادامه پیدا کرد. یکی از مربیان، خانم ایلن مالکی هستند که تحصیلکرده امریکا بودند و بعد از ازدواج با دکتر مالکی (متخصص گوارش) به ایران آمدند و سال ها در آموزشگاه پرستاری اصفهان تدریس می کردند و در حال حاضر آمریکا هستند. خانم ایلن مالکی، از مربیانی بودند که طرز رفتار با بیمار و برخورد و nursing care که ارائه میداد برای دانشجویان واقعا جذاب بود و همیشه از دانشجویان می خواستند به گونه ای بخش بروند که بیمار شاد شود و حتما تمیز و مرتب باشند.
انتخاب مربی بر اساس سابقه دانشجویی، او انجام می گرفت. معمولا شاگرد اول دوم و یا سوم اگر خانواده خوبی هم داشت، انتخاب می شد. اگر دانشجوی تاپ نبوده و کار عملی خوبی نداشت، انتخاب نمی شد. برای مثال برای انتخاب دو مربی با حداقل ده نفرمصاحبه انجام می گرفت. فرد مورد نظر باید شخصیت و ویژ گی های خاصی دارا باشد، این موضوع اهمیت داشت که از چه طبقه و خانواده ای است و پرستیژ اجتماعی مهم بود. همچنین سعی میکردند مربی را افراد بومی انتخاب کنند. سواد انگلیسی یکی از موارد اصلی بود چون کتاب فارسی وجود نداشت و هر کتابی برای ترجمه و چاپ فرایند زیادی طی می کرد و وقتی چاپ می شد، خیلی زمان برده بود و نسخه جدید کتاب به زبان انگلیسی آمده بود. بنابراین خیلی فرق می کرد که از کتاب فارسی استفاده شود یا انگلیسی. همچنین شخصیت و اخلاق مربی، طرز رفتار، آداب و معاشرت و قدرت بیان بسیار اهمیت داشت. از فارغ التحصیل خواسته می شد به مدت 10 دقیقه تدریس انجام دهد. برخی مربیان 6 ماه یا 9 ماه کار می کردند و از اینکار استعفا می دادند چون دید دیگری از مربی بودن داشتند. به طور کلی مربیان، دانشجویان را به نحوی تربیت می کردند که از اعتماد به نفس کافی برخوردار بودند و به عنوان پرستار، دیسیپلین، قانونمندی و اعتماد به نفس بالا داشتند به گونه ای که زمانی پیش می آمد که حتی اتند را در بخش راه نمی دادند و این جسارت در آن ها پرورش داده می شد. بنابراین اگر فردی خجالتی بود انتخاب نمی گردید.
مربیان بعد از انقلاب
مربیانی که بعد از انقلاب در دانشکده باقی ماندند و یا به دانشکده آمدند: خانم درازدست، خانم جانقربانی، خانم توتونچی، خانم زرکشان، خانم امینی، آقای فرهمند، آقای دماوی، خانم دبیرزاده، آقای بهزاد نژاد، خانم دکتر صالحی بودند
و خانم فدایی، بهادران و ... گروه مامایی بودند.
آقای ناجی، در سال 1353 (گروه دهم) با کنکور سراسری، به دانشکده پرستاری دانشگاه اصفهان وارد شدند. در این زمان، اولین دوره ای بوده است که در اصفهان، در دانشکده پرستاری دانشجوی پسر گرفته می شده است. در این زمان، گروه های 7، 8، و 9 هم در دانشکده تحصیل می کردند و حدود 160-170 نفر دانشجو در دانشکده مشغول به تحصیل بوده اند که در آن زمان خانم شاهرضایی مسوول آموزشی بوده اند و کلیه کارهای آموزشی را مدیریت می کردند. تعداد دانشجویان حدود 45 نفر بودند (دختر و پسر)، و به مرور زمان، تعدای به دلیل عدم تطابق با رشته و یا به دلیل کارمند بودن، رشته را ترک کردند و 14 نفر باقی مانند شامل 5 خانم و 9 پسر. خانم ضیایی، خانم مقیمیان، خانم اقدسی، خانم موسوی و خانم دولت یاری و خانم اقدس ضیایی و از آقایان مرحوم سعید گردانیان، مرحوم رضا نوربخش، آقای عطری زاده، آقای کرباسی، آقای صالحی خواه، آقای رفیعیان، آقای توکل، آقای براتی و آقای ناجی. در آن زمان یکی از گرایش های رشته پرستاری، بیهوشی بوده است که آقای ناجی گرایش ارشد بیهوشی دارند و چند دوره این گرایش باقی مانده است و سپس به یک رشته مستقل تبدیل شده است .
خانم دکتر میرزاده، خانم دکتر گلبان و آقای محمودزاده از دانشجویان دوره دوم بودند که در سال 1355 یا 56، وارد رشته پزشکی شدند و خانوم دکتر میرزاده بود و خانوم دکتر گلبان مدرک پزشک عمومی گرفتند ولی آقای محمودی ادامه ندادند.
از مربیان دیگری که مدتی در دانشکده بوده اند و سپس به شهرهای دیگر یا خارج از ایران رفته اند عبارتند از: خانم دوازده امامی، خانم گلشنی، خانم فتحی، خانم فیاض بخش، خانم حقانی، خانم جلیلوند، خانم دیویدیان، خانم بصیری
خانم توتونچی فارغ التحصیل سال 1353 هستند
آقای دکتر عابدی در سال 1355 وارد رشته علوم تندرستی و سال 1362 وارد آموزشگاه عالی پرستاری شدند و 1364 فارغ التحصیل شده اند.
تغیرات ساختاری و ساختمانی
ساختمان آموزشگاه عالی پرستاری و تبدیل آن به دانشکده پرستاری
مدرسه پرستاری با نام آموزشگاه عالی پرستاری، در ابتدا در کوچه شاهزاده ابراهیم، خیابان آذر، ایجاد شد که ساختمان قبلا متعلق به علوم و ادبیات بوده است. آموزشگاه، از سه ساختمان کلی و دو حیاطی که به هم متصل بود بوجود آمده بود. قسمت اصلی و بخش بزرگی از آن برای خوابگاه پرستاری در نظر گرفته شد که در سه طبقه بود. قسمت میانی ساختمان را به عنوان بخش آموزشی و اداری استفاده کردند و آموزشگاه بهیاری که در حیاط پشتی قرار داشت.
در سال 1355 یا 1358، آموزشگاه به محل دانشکده فعلی انتقال یافت. در ابتدا ساختمان فعلی دندانپزشکی، خوابگاه دانشجویان پرستاری بوده است و بعد از مدتی برای دانشجویان دندانپزشکی مورد استفاده قرار گرفت و طبقه بالای دانشکده فعلی، به عنوان خوابگاه دانشجویان در نظر گرفته شد. بعد از این که تعداد دانشجویان پسر که زیاد شد ، آموزشگاه از حالت شبانه روزی در آمد و دانشجویان نیازی به خوابگاه نداشتند.
تعدادی از مربیان خانم جهت اخذ مدرک فوق لیسانس به تهران رفتند و بعد از بازگشت آن ها، هنوز چارت هیات علمی وجود نداشت. بنابر این اصرار بر این بود که در دانشکده (بعد از انقلاب نام دانشکده به کار رفت)، فوق لیسانس راه اندازی شود و مربیان، به هیات علمی ارتقا پیدا کنند.
کتابخانه دانشکده ژورنال انگلیسی به نام American journal of nursing داشت که خیلی معتبر بود و هر ماه به دانشکده می رسید. بسیاری از پروسیجر ها از این ژورنال مورد بهره برداری قرار می گرفت.
ساختمان دانشکده فعلی، در زمان دکتر معتمدی پایه ریزی شد. علت اینکه دانشکده سر کوه ساخته شده است به دلیل اختلاف بین دانشگاه و ارتش بر سر زمین های دانشگاه بوده است.
تسهیلات رفاهی دانشجویان، برنامه های فوق برنامه و اقدامات فرهنگی
خوابگاه دانشجویان پرستاری
خوابگاه سه طبقه بود و سعی می شد همکلاسیها در یک طبقه نگهداشته شوند و دوستانی که میخواهند می توانستند با همدیگر در یک اطاق باشند و گاهی هم قرعه کشی می کردند. اطاقها سه نفره یا چهار نفره و بسیار تمیز و شیک بودند. خوابگاه یک ناظمه داشت که تا مدتی، یک خانم ارمنی با دیسیپلین شدید انگلیسی که تحصیلکرده انگلیس بود، این مسوولیت را به عهده داشت. به طور کلی، ناظمه خوابگاه را فردی بسیار منضبط و دقیق انتخاب می کردند که با دانشجویان زندگی می کرد و به آن ها سخت می گرفت. البته دانشجویان در رفاه و آسایش کامل در خوابگاه به سر می بردند و از امکانات تفریحی و مسافرتها یا انتخاب منوی غذایی لذت می بردند. به دلیل این که آموزشگاه شبانه روزی بود، بیشتر دانشجویان، شهرستانی بودند.
هر دانشجویی یک تخت، یک لاکر کنار تخت و حداقل یک کمد داشت. خوابگاه دارای رختشورخانه بود و دانشجویان لازم بود هفته ای یک بار حداقل ملافه ها را در روزهای مشخص عوض کرده و ملافه های تمیز را جایگزین می کرد و هر کس کوتاهی میکرد مواخذه میشد. بر این اساس هر دانشجویی شماره مختص خود را داشت و لباس و ملافه ها همگی با آن شماره مشخص می شدند. دانشجویان حداقل سه روپوش داشتند و گاهی 5 الی 6 عدد. به این دلیل که سالی دو روپوش به دانشجویان داده می شد و موظف بودند حداقل هفته ای یکبا بار آن ها را برای شستشو بدهند و بنابراین بعد از کهنه شدن کنار گذاشته می شدند.
مانند سربازخونه تخت ها باید مرتب می بود. دانشجو حق نداشت روی لاکر هر چیزی قرار دهد و اگر کمد کم داشت از کمدهای بیرون می توانست استفاده کند. در خوابگاه هم سیستم جینیور، سینیور برقرار بود مثلا اگر دانشجویان اطاقی شلوغ می کردند، سال بالاتر آن ها می توانست تذکر دهد و دانشجوی سال پایین باید می ایستاد و دستها را پشت سرش به نشانه احترام نگه می داشت. البته این قوانین از دانشجویان افراد منضبط و قانونمند پرورش می داد. در رستوران کیفیت غذا بسیار بالا بود. حتما ظهر و شب میوه به همراه غذا ارائه می شد. غذا در ظروف چینی بسیار مرغوب داده می شد. به طور کلی سرویس خدمات تغذیه خوب بود و دانشجویان رضایت کامل داشتند.
در هر دوره از دانشجویان پرستاری، هر هفته دو نفر باید به هم دوره ای های خودش خدمات تغذیه ای می داد و غذا را از رستوران میگرفت و به دانشجویان می داد ولیبرگرداندن سینی غذا با خود دانشجو بود. ماه رمضان را نیز رعایت می کردند و سحری هم داده می شد ولی صبحانه، ناهار و شام نیز در جای خود برقرار بود و افطار و شام ادغام بودند و خرما هم داده می شد.
خوابگاه یک کتابخانه مستقل نیز داشت که دارای بروشورهای پرستاری بود و دارای یک خیاطخانه هم بود که ملافه ها و لباس دانشجویان توسط خیاط آن جا دوخته می شد. دانشجویان فقط لباس های شخصی خود را تهیه می کردند و مابقی از طرف خوابگاه فراهم می شد. در خوابگاه یک آرایشگاه جهت کوتاه کردن مو نیز دایر بود. به طور کلی دانشجویان می توانستند در قسمت های مختلف خوابگاه کار کنند. برای مثال در کتابخانه به کتابدار کمک می کردند و یا در آرایشگاه کار می کردند و البته هزینه هم به این دانشجویان تعلق می گرفت.
دانشجویانی که اصفهانی بودند از عصر پنج شنبه بعد از کارآموزی، تا جمعه عصر اجازه رفتن به خانه را داشتند. دانشجویان شهرستانی فقط اجازه رفتن به بیرون از خوابگاه، تا ساعت 8 را داشتند.
فعالیت های فوق برنامه
به طور کلی جشنهای مختلفی از جمله جشن 15 شعبان، تولد امامان، جشن 2500 ساله و جشن فارغ التحصیلی، در سالن آمفتی تئاتر دانشگاه گرفته می شد. از اصطلاح تشریفات استفاده می شد، و لباسهای اماده، گروه کر و گروه پذیرایی داشت و گاهی در حیاط خوابگاه هم خیمه می زدند. به طورکلی مراسم، خیلی مجلل برگزار می شد. البته از این سالن جهت برگزاری امتحانات، اورینتیشن شروع ترم و.. هم استفاده می شد.
علاوه براین برنامه های فوق برنامه مختص دانشجو ها هم وجود داشت. خوابگاه گروه موسیقی داشت. امکانات نقاشی و ورزش برای دانشجویان مهیا بود و باید هفته ای 2 روز و هر روز، 2 ساعت ورزش می کردند. همچنین زمین تنیس و والیبال داشتند.
مسافرت، پیک نیک و گردشهای علمی برگزار می شد، برای مثال سفر به شهرهای شمال که در آنجا برنامه های موزیک ، نقاشی و خیاطی هم برقرار بود و دختران و پسران از یکدیگر جدا بودند.
بعد از انقلاب، بازدید ها شامل موسسات عالی، آموزشگاهی، شرکت های تصفیه ، آب و فاضللاب .. مکانهای بهداشتی و بیمارستانها می شد و به عنوان گردشهای علمی بود.
جزء فعالیت های فوق برنامه، تهیه نشریه و ماهنامه توسط دانشجویان بود و پوسترهای فرهنگی در آموزشگاه و پوسترهای آموزشی در بیمارستان تهیه می گردید. در هفته یک روز از رادیو یک ساعت برنامه صدای پرستار پخش می شد که این امر تبلیغ خوبی برای پرستاری قلمداد می گردید. این برنامه توسط دانشجویان سال بالا و یا مربیان اجرا می شد.
فارغ التحصیلها مثل کشورهای خارج روی تابلوها عکس فارغ التحصیلهای قبلی رو میزدند و با عکس و اسم مشخص بود و دوره بعدی های میددیند. وقتی اومدیم دانشکده این روتین از بین رفت
همچنین با توجه به نوبنیاد بودن دانشکده و با هدف شناساندن دانشکده، سمینار پزشکی در دانشکده پرستاری برگزار شد. علاوه بر آن در بسیاری از موارد برای ناهار و شام مهمانان دانشگاه و مراسم دانشگاه، از رستوران دانشکده استفاده می شد. در یکی از این مهمانی ها، چند متخصص زنان و مامایی از دانشجویان برای بازدید از فرانسه، دعوت به عمل آوردند. که در این راستا دو نفر از دانشجویان به فرانسه جهت بازدید از بیمارستانها و دانشکده ها و گردش مراجعت کردند و برگشتند.
اقدامات فرهنگی:
دانشجویانی از قبیل آقای ناجی و همکلاسیهای ایشان با برخی برنامه ها از جمله تشکیل گروه کر در آموزشگاه مخالفت می کردند. این گروه وظیفه آواز خواندن و رقصیدن در جشن ها را به عهده داشتند. به طور کلی جامعه اصفهان متدین بودند واین مسایل برایشان قابل قبول نبود. در سال 1355، رییس دانشگاه، آقای دکتر طوسی، معاون آموزشی، آقای دکتر ادیب و رییس دانشکده، آقای دکتر بهروز بودند. جلسه ای در تالار شهید حیدری برگزار شده بود که آقای ناجی در آن جلسه در حضور همه دانشجویان، از وضعیت موجود اعتراض خود را اعلام می دارند. از جمله نکاتی که ایشان مطرح می کنند این بود که "چرا به حرفه بهای کافی داده نمی شود و چرا د انشجویان پرستاری را برای گروه کر انتخاب می کنید و این موضوع تصور جامعه از پرستاری را خراب می کند". این اعتراض باعث شد و همچنین تحریک دانشجویان با انتشار اعلامیه ها که با کمک آقای صالحی خواه انجام می گرفت، ایشان (آقای ناجی) یکسال از دانشگاه اخراج شوند و با انقلاب در سال 1357 ایشان به دانشکده برگشتند. دراین زمان آقای دکتر مقدادی، رییس دانشکده بودند.
قوانین و مقرات
فرم لباس و ظاهر دانشجویان پرستاری
لباس دانشجویان دختر در بخش، قبل از انقلاب شامل، روپوش سورمه ای با پیشبند سفید و کلاه سفید با نوار سورمه ای، جوراب بلند سفید و کفش سفید مخصوص پرستاری بود. موها اگر بلند بود باید بالا بسته می شد و ناخن ها کوتاه می بود. برای زمستان ها یک شنل آبی رنگ برای بیرون رفتن داشتند که روی آن و آستین روپوش، آرم دانشگاه بود. در دانشکده لباس آزاد بود ولی در صورت پوشیدن لباس کوتاه مواخذه می شدند. برای جشن ها و مراسم، کت سورمه ای و دامن سبز و کفش مشکی و بدون کلاه پرستاری بود. البته هرچند دانشجویان در بخش حجاب نداشتند، ولی روپوشها بر اساس ضوابط اخلاقی تهیه شده بودند و باید فقط 30 سانتی متر از زمین فاصله داشته باشند و بنابراین کوتاه نبودند. دانشجویان حق آرایش صورت به شکل غلیظ و آرایش مو را نداشتند و در کل باید مرتب می بودند.
روپوش پسر ها هم سورمه ای دکمه کناری و رنگ شلوار آزاد بود. به بهداشت فردی بسیار اهمیت می دادند و اگر روپوش حتی یک لک داشت دانشجو مواخذه و یا از بخش اخراج می شد. بعد از انقلاب روپوش ها به رنگ سفید تغیر داده شدند.
افرادی هم که مقید به حجاب بودند و تمایل به این رشته داشتند، بیرون از دانشکده حجاب داشتند و در دانشکده حجاب خود را بر می داشتند و در بیمارستان هم بدون حجاب بودند.
اگر دانشجویی در بخش یا آموزشگاه خطایی می کرد، جلسه ای تشکیل می شد و فرد یک ترم عقب می افتاد و یا اخراج می شد. بیشتر خطاها رفتاری بود، مثلا شرکت در یک مهمانی غیر معمول، یا رفتار غیر حرفه ای با بیمار و یا جان بیمار را به خطر انداختن، مثلا اگر بیمار از تخت می افتاد. برای ازدواج سخت می گرفتند و فرد نباید باردار می شد و در صورت بارداری، باید یکسال تحصیل ترک تحصیل می کرد و مجددا ادامه می داد. ئر آن زمان ازدواج بین دانشجویان پرستاری و پزشکی رایج بود و اگر دانشجوی پرستاری با یک دانشجوی پزشکی، صحبت می کرد، به دانشجوی پرستاری تذکر داده می شد و از اصطلاح " non professional " استفاده می گردید
توی اموزشگاه یه اطاق ملاقات برای خانواده وجود داشت. اگر خانواده ای از شهرستان به ملاقات فرزندشان می آمدند، امکان شب خوابیدن برایشان نبود ولی غذای ظهر و شب به آن ها ارائه می شد.
دانشجویان اجازه داشتند در طول هقته برای خرید یا کارهای متفرقه خود، 1ز ساعت 5 تا 8 شب به بیرون از خوابگاه بروند و برای این کار دفترچه پاس داشتند. برای هر دانشجویی روز بیرون رفتن مشخص بود و باید دفترچه پاس را به نگهبان می داد و در برگشت آن را می گرفت. اگر دانشجو بعد از 2 ساعت بر نمی گشت و یا هر خطایی می کرد دفترچه پاس او را می گرفتند و تا مدتی دالنشجو نمی توانست از خوابگاه بیرون رود.
شب ها باید سر ساعت 10 چراغهای اطاقها خاموش می شد و کسی حق بیدار ماندن نداشت و اگر دانشجویان رعایت نمی کردند برق کل خوابگاه قطع می گردید. شب های امتحان از مسوولین خوابگاه خواسته می شد که چراغها خاموش نشود و همچنین یک سیتینگ روم هم بود که اطاق نشیمن بود و تلویزیون داشت و دانشجویان می توانستند آن جا جمع شوند.
دانشجویی حق صبحانه نخوردن نداشت و گزارش می شد و عقیده بر این بود که نخوردن صبحانه، سلامتی را به خطر می اندازد.
دانشجویان سالیانه معاینه می شدند. در آموزشگاه یک اطاق بهداری بود که حداقل هفته ای سه روز یا هر روز، یک پزشک در یک ساعتی از روز در آن جا بود. مانند یک بیمارستان کوچک بوده و کلیه تجهیزات را دارا بود. این اطاق برای معاینه دانشجویان به کار می رفت و همچنین اگر دانشجویی بیمار می شد حق رفتن به خوابگاه را نداشت و در همان مکان استراحت می کرد و برای او سرم وصل می شد و اگر نیاز به بیمارستان داشت منتقل می گردید. همه امکانات و درمان رایگان بود حتی اگر عمل جراحی برای دانشجو پیش می آمد و تمام هزینه ها را دانشگاه پرداخت می کرد.
مقاطع تحصیلات تکمیلی
کارشناسی ارشد
خانم توتونچی به عنوان اولین دوره فوق لیسانس با گرایش داخلی جراحی، در سال 1355 به همراه خانم داوودیان و خانم تدین، به تهران رفتند. خانم داوودیان از تهران برنگشتند و خانم تدین نیز به دلیل بچه دار شدن دوره را به اتمام نرساندند. در آن زمان دانشگاه علوم پزشکی ایران در تهران، به نام imperial medical central of Iran (مرکز پزشکی شاهنشاهی) بود. سیستم آموزشی، اساتید و زبان آموزش آمریکایی بود و خانم توتونچی در این دانشگاه دوره فوق لیسانس خود را گذراندند و سال 1358 به اصفهان برگشتند. خانم توتونچی، خانم دکتر صالحی و آقای بهزادنژاد دوره آموزش کارشناسی ارشد را شروع کردند. در سال ... درخواست فوق لیسانس برای دانشکده شد و حدود سال 1370 دانشکده تعداد محدودی کارشناس ارشد پیدا کرد.
همچنین آقای دکتر عابدی، در سال 1365 تا 1368 دوره فوق لیسانس خود را در دانشگاه علوم پزشکی ایران گذراندند.
دکترا
قبل از ایجاد دوره های دکترا در ایران، زمانی که دانشجویی تصمیم به ادامه تحصیل در مقطع دکترا می گرفت، کتابی بود به نام Word of knowledge که نام تمام دانشگاهها در آن بود، در آن زمان اینترنت هم نبود و متقاضی باید در کتاب بررسی می کرد که دانشگاه ها چه دانشکده ها و دپارتمانهایی دارند و درخواست برای حدود 50 دانشگاه فرستاده می شد، و ممکن بود از بین 50 دانشگاه فقط 3 دانشگاه اپلیکیشن بفرستد، و مابقی یا به دستشان نرسیده بود و یا رشته پرستاری در آن دانشگاه منحل شده بود. و بین 3 مورد هم ممکن بود بعد از رسیدن نامه های پستی رشته پرستاری منحل شده باشد و یا مقطع دکترا نداشته باشد. و باد از اول نامه نگاری صورت می گرفت.
آقای دکتر عابدی در سال 1371، بورسیه دکترا در دانشگاه ولز انگلستان؟4 شدند و در سال 1375 به ایران برگشتند. سال 1378 از دانشگاه ؟16 از آقای دکتر عابدی دعوت به عمل می آید که برای تربیت دانشجویان Ph.D با یکدیگر همکاری کنند و یک نماینده فرستاده شد و نماینده این کشور با مشاهده سیستمهای کامپیوتری که در هر اطاقی موجود بوده است، تعجب کرد و مربیان به راحتی از طریق اینترنت به دانشگاههای خارج ایران و منابع علمی دسترسی داشتند.
در رابطه با بحث دکترا و راه اندازی آن، مشکلات زیادی وجود داشت. برای مثال در تبریز تصمیم بر منحل کردن مقطع دکترا گرفته شده بود و هیچ استادی نداشتند. آقای دکتر عابدی در دوره اول دانشگاه تبریز، کلیه دروس دکترا را ارائه می دادند. همچنین دانشگاه های تربیت مدرس، کرمان و سپس اهواز، را ایشان ساپورت می کردند تا این که به خودکفایی رسیدند.