رفتن به محتوای اصلی
x

 

خط سیر شروع بیمارستانها در ایران از اولین بیمارستان در زمان ساسانیان تا اهمیت آن از قرن پنجم تا هفتم هجری، زمانی که پزشکانی مانند ابن سینا و رازی به هنر خود می پرداختند، کشیده می شود. با این حال، پس از قرن هفتم هجری، بیمارستانها صرفاً به مهمانخانه هایی تبدیل شدند که فقط از زائران و مسافران پذیرایی می کردند. همچنین تعداد این نوع آسایشگاه ها بسیار کم بوده و بودجه و نیروی انسانی آنها نیز کافی نبود. در این وضعیت تا پایان قرن نوزدهم میلادی که بیمارستانهای مدرن توسط دولت بریتانیا و نیز توسط مبلغان انگلیسی و آمریکایی در ایران راه اندازی شدند، تغییری رخ نداد. ویلم فلور در کتاب "تاریخ بیمارستانها در ایران" به روند ایجاد بیمارستان در شهرهای ایران می پردازد. در ادامه بخشهای مربوط به شکل گیری بیمارستانها در اصفهان از این کتاب تلخیص شده است.

 

طی دوران آل بویه ، به یک بیمارستان در اصفهان اشاره شده است که توسط پزشک مشهور، ابن مندویه اصفهانی بنیان گذاشته شد. نظام الملک، وزیر پادشاهان سلجوقی، آلپ ارسلان (دوره حکمرانی ۱۰۶۳- 7۲ میلادی ) ظاهراً بیمارستانهایی در نیشابور، بلخ، اصفهان و بغداد (نظامیه) ساخت ولی در مورد این نهادها اطلاعاتی در دست نیست. فقط در رویدادنامه ها در گذر زمان، به این بیمارستانها اشاره شده اند. در همین دوره بود که اغلب بیمارستانها در نزدیکی مدارس قرار داشتند؛ در واقع، بسیاری از مدارس مشهور(مانند نظامیه مدارس نیشابور، اصفهان، بلخ و بغداد)، بیمارستانهایی وابسته به خود داشتند. قاضی حمید الدین بلخی (متوفی ۱۱۶۳میلادی/ ۵۵۹قمری/ ۵۴۲ شمسی) از یک بیمارستان در اصفهان یاد می کند که معروف به درمان بیماریهای روانی (طب روحی) بود و توسط یک پزشک مشهور مدیریت می شد و مردم از همه قسمتهای خاورمیانه جهت مشاوره با او به آنجا می آمدند و داروهایش را می گرفتند.

وضعیت بیمارستانها در زمان شاهان صفوی، با آن چه که در سده های پیشین وجود داشت (از لحاظ اهیت خدمات پزشکی به توده مردم) چندان تغییری نداشت. با این وجود، شاهدی نیز وجود ندارد که تعداد دارالشفاها از سده های پیشین کمتر بوده است. بر اساس گفته تاورنیه، هیچ بیمارستانی همسنگ آن چه در اروپا وجود داشت در ایران یافت نمی شد. با این وجود، حداقل از دیدگاه شاردن، بعضی از این بیمارستانها کاملاً خوب بودند. امّا او با نظر تاورنیه موافق است که بیمارستان اصفهان همسنگ یک بیمارستان اروپایی نبود؛ بیشتر شبیه یک خانقاه دو طبقه در اطراف یک باغ بود و شامل 8 اتاق نسبتاً خوب امّا کوچک. بیمارستان اصفهان در نزدیک قیصریه، در پشت بازار مسگران که به بازار دارالشفاء هم مشهور بود جای داشت. این بازار را دارالشفاء می نامیدند چون کاروانسرای آن به عنوان موقوفه جهت پرداخت دستمزد کارکنان بیمارستان ساخته شده بود. بیمارستان همچنان بخشی از مجتمع سنتی شامل مدرسه و مسجد همراه با تسهیلات لازم جهت زوّار بود و ساختمانهای این مجتمع را به نام های مدرسه و مسجدِ دارالشفاء نامگذاری کرده بودند و معمولاً دارالشفاء بیشتر در خدمت زوّار و دیگر مسافرانی بوده که به زیارتگاه و یا مجتمع مسجد - مدرسه می امدند و نه لزوماً به ساکنین شهری که بیمارستان در آن قرار داشت. از این منظر، عملکرد آن را به دشواری می توان بسان بیمارستان در معنای اروپایی آن در سده های میانی دانست. به صورت مختصر، می بایست بیشتر همانند یک نوانخانه برای مستمندان و زوّار قلمداد کرد.

یک مقام رسمی درباری که تا پایان دوران صفویه وجود داشته تیمارچی باشی بوده که نقش رئیس بیمارستان را ایفاء می کرده است. از نقش دقیقی که این مقام رسمی داشته است چیزی نمی دانیم. هیچ بیمارستان و یا مریضخانه ای در گستره قصر پادشاهی وجود نداشت. احتمالاً این مقام در بیمارستانهای اصفهان (که یک یا دو تا از آنها در اصفهان و همچنین در شهرهای بزرگ دیگر وجود داشته اند) کارکرد داشته است. این نخستین بار نبوده که یک پزشک درباری در دارالشفاء به کار گماشته می شده است. این شیوه را می توان در دارالشفاء اصفهان که توسط شاه عباس اول بنیان گذاشته شده بود نیز یافت؛ این دارالشفاء نیز مدتی زیر نظر پزشک دربار بود. به احتمال زیاد این پزشک دربار مسئولیت گزینش دیگر اطباء را بر عهده داشته است و این اطباء مجبور بودند که دستورات وی را اجرا کنند؛ همانند «رئیس اطباء» در بیمارستان دوران ایلخانی که این مقام سرآمد دیگر پزشکان بود.

در اصفهان، بیماران جهت درمان به بیمارستان نمی امدند. این در حالی است که این بیمارستان مجموعه کارکنانی شامل یک پزشک، داروگر، یک روحانی، آشپز، باربر و رفتگر داشت. جراح در این مجموعه نبود، زیرا بر اساس نظر شاردن ”جراحی به صورت یک رشته تخصصی نبوده و افزون بر این، در حقیقت، این رشته در شرق ناشناخته بود.“

در بیمارستان اصفهان، پزشک را می شد در بیمارستان از ساعت هشت صبح تا نیمروز پیدا نمود که توصیه های طبّی همراه با تجویزات خود را مجانی ارائه میداد. هر چند که توصیه ها، داروها و غذا مجانی بود ولی تعدادی از مردمی که برای درمان می امدند، برای خدمات و داروهای خود، پول پرداخت می کردند. بخشی از این فرایند از این واقعیت سرچشمه می گرفت که بیمارستان از موقوفات خوبی برخوردار نبوده است. بیمارستان، ۲۰۰۰ فرانک معادل ۶۶۶ تومان پول جهت غذا دادن به بیماران در اختیار داشت ولی این درآمدها بر اساس منبعی بودند که جمع آوری آنها بسیار دشوار بود. دومان، شاردن و انج دی و سنت ژوزف، همگی بر این اتفاق نظر داشتند که به سختی می توان کسی را یافت که برای درمان به دارالشفاء آمده باشد. آن چه که آنها مشاهده کردند تعدادی مرد دیوانه بود که به دیوار زنجیر شده بودند و یا هندی بیچاره ای بود که در حال احتضار به سر می برد. بر اساس نظر شاردین، بودجه ناچیز 1800 فرانک یا ۶۰۰ تومان به کارکنان پزشکی اختصاص یافته بود که نشانگر آن است که نه تنها گستره مراقبت های سلامت (اگر هم وجود داشته است،) محدود بوده بلکه از بودجه بیمارستان نیز دزدی می شده است و یا بر اساس جمع بندی دومان، پزشکان و دیگر کارکنان، تمام بودجه بیمارستان را ”می خوردند".  

این برخلاف این واقعیت بود که شاه عباس اول منبع قابل اعتماد درآمد 1800 فرانک را از عایدات کاروانسرای مجاور بازار مسگران که او آن را همزمان با بیمارستان ساخته بود برای بیمارستان اختصاص داده بود. در نتیجه، این بیمارستان واقعاً خیریه نبود و این در حالی است که بیماران و دیوانگان در آن به شیوه های بد درمان می شدند و حتی در نهایت می مردند. افراد فقیر، جهانگردان و بیگانگان به این محل می امدند تا بمیرند و از این رو، این محل و دیگر دارالشفاها در گفتمان مردم به عنوان «خانه مرگ» و یا «دارالموت» شناخته می شد. (1)

تا دهه ۱۹۵۰میلادی، اکثریت جمعیت ایران فقط به پزشکی سنتی دسترسی داشتند که درمان ترجیحی آنها بود. تا آن زمان، اعتماد کمی به پزشکی غربی و بیمارستانها وجود داشت و ارائه دهندگان مراقبتهای سلامت سنتی (داروهای خانگی، فروشندگان گیاهان دارویی، دلاکها، شکسته بندها، چشم پزشکان، ماماها و حکیم ها) کسانی بودند که مورد توجه بیماران قرار می گرفتند.

اصفهان شهری بود با 60هزار نفر جمعیت که به نظر نمی رسید حتی یک دارالشفاء داشته باشد. از سال 1883 میلادی (۱۲۶۱ شمسی) یک دواخانه مدرن با اتاقهای انتظار برای هر جنس در جلفای اصفهان باز شده بود که توسط دکتر ای. اف. هورنل E. F. Hoernle از «جامعه میسیونری کلیسای بریتانیایی» تأسیس گردید و از سال 1880 میلادی (1258 شمسی) توسط وی مدیریت شد. "اتاق دیگری به صورت جدا به عنوان یک بیمارستان مقرر گردیده بود جایی که موارد جدی تر تحت درمان جراحی قرار می گیرند".

هنگامی که دکتر کولینز Collinsاز اصفهان بازدید کرد، چند عمل جراحی بر روی چشم در بیمارستان جلفا انجام داد. بر طبقه گفته "جناب"، بیمارستان میسیونری (مریضخانه مرسلین) فقط مقداری ابزارآلات جراحی، تعدادی تختخواب چوبی و مقداری داروهای جدید داشت که مردم در اصفهان پیش از این، از آنها استفاده نکرده بودند.

در سال 1891 میلادی (1269 شمسی)، ماری برد Mory Bird از جمعیت میسیونری کلیسای بریتانیا (CMS) ، یک دواخانه برای زنان مسلمان در بازار اصفهان باز کرد که به دلیل حمایت مقبول از بیمارانش، با وجود مخالفت علما که در طی سالهای 1894-97 میلادی (1272-75 شمسی) به زور حداقل پنج بار آن را تعطیل کردند، اما همچنان باز ماند. اولین باری که این اتفاق افتاد ۴ ژانویه 1891میلادی بود زمانی که خانم ماری برد یک دواخانه زنان در محله بیدآباد اصفهان باز کرد. این دواخانه در ۱۵فوریه ( ۲۶بهمن) توسط ملاها بسته شد؛ در آن زمان او 537 بیمار دیده بود. سپس خانم برد به محله دردشت نقل مکان کرد و یک دواخانه برای کار در میان یهودیان در آنجا باز کرد. ملاها این بار نیز مخالفت کردند و گفتند زنان به مسیحیت خواهند گروید. در نتیجه حاکم، رکن الدوله، مردان مسلح را در درب دواخانه گمارد تا از ورود زنان جلوگیری نمایند. به هر صورت، بسیاری پیش از سحر و از روی پشت بامها می امدند. در ۱۴نوامبر طلبه ها که توسط ملاها برانگیخته شده بودند، هنگامی که خانم برد می خواست وارد دواخانه شود او را محاصره کردند و فشار آوردند که به جلفا باز گردد.

این تنها فعالیت ضد CMS در منطقه اصفهان نبود. در مارس سال 1891 میلادی (اسفند ۱۲۶۹شمسی)، CMS فعالیتهایی در نجف آباد با یک معلم شرعیات و یک دوافروش در یک خانه اجاره ای آغاز کرد. حضور بیماران به ۴۵۰مورد در ماه رسید. در پنجم سپتامبر 1891 میلادی ( ۱۴مرداد 1270 شمسی)، شاهزاده حاکم با زور، خانه را بسته و داروها، کتابها و غیره به یک کاروانسرا انتقال داده شدند. ضابط یا ارشد شهر، قدغن شده بود تا به عوامل CMS اجازه بازگشت دهد. صاحب خانه اجاره ای، به فلک کشیده شد.

بیمارستان جلفا

 در سال 1894میلادی ( 1272شمسی)، دکتر دونالد کار (Donald Carr) فعالیتهای پزشکی را بر عهده گرفت و در سال 1869 میلادی (1247شمسی)، CMS یک بیمارستان با دواخانه، در جلفای اصفهان باز کرد و کارهای فراوانی در بهبودی تسهیلات آن انجام داد. بیمارستان در یک خانه اجاره ای از یک ارمنی قرار داشت که در سال 1889 میلادی )1267 شمسی) «کار» آن را خریده بود.

دکتر «کار» دو روز را در هفته برای پذیرش بیماران سرپایی در خانه اش تعیین نمود. برادرزاده بیشاب استوارت  (Bishop Stuart)دکتر امیلین استوارت و خواهرش، بیماران زن را شنبه ها می دیدند. در آغاز 1899 میلادی (1277 شمسی)  دکتر استوارت، اولین عمل برداشت تخمدان ها را با موفقیت انجام داد. نتیجه آن بود که بیماران بیشتری تمایل به انجام جراحی داشتند. بیمارستان مردان در جلفا برای چند ماه به دلیل غیبت دکتر کار بسته بود ولی هنگامی که دکتر گریفیت  (Griffith ) رسید، بازگشایی شد. در سال ۱۹۰۱میلادی (1279 شمسی) دکتر کار گزارش کرد:

”زمانی که به بیمارستان آمد آنجا را در شرایط بسیار بد تعمیراتی یافت (بیمارستان بیشتر همانند یک کاروانسرا بود تا یک بیمارستان). فقط با سه بخش، آنها ۶بیمار مرد و 7 زن را پذیرفته بودند. در سال ۱۹۰۱میلادی ( 1279 شمسی)، یک بخش کامل زنان و ۲۳ تختخواب برای مردان وجود داشت. در سال 1894 میلادی (1272شمسی)، هیچگونه پرستاری وجود نداشت و هر بیمار توسط دوست و یا بستگان خود مراقبت می شد. در سال ۱۹۰۱میلادی ( 1279شمسی)، مراقبت های پرستاری توسط خواهر کانادایی، خانم هلن مک کین دچار دگرگونی گردید. در سال 1894میلادی (1272 شمسی)، کمترین میزان بهداشت و پاکیزگی وجود داشت و بیماران با لباسهای خود که اغلب پاره و چرکین بودند در بیمارستان بستری می شدند. در سال ۱۹۰۱میلادی ( 1279 شمسی)، بیماران ملحفه تمیز و پوشاک بیمارستانی تمیز داشتند و استانداردهای بالایی از مواد ضدعفونی کننده در بیمارستان وجود داشت. بین ۵۰۰ تا ۶۰۰ بیمار در سال ۱۹۰۰میلادی ( 1278شمسی) به بیمارستان مراجعه کردند و میانگین زمان بستری آنها ۱۴روز بود.“  (2)

در سال ۱۹۰۲میلادی (1280شمسی)، CMS یک درمانگاه در خودِ اصفهان باز کرد و در سال ۱۹۰۴میلادی (1282شمسی) یک بیمارستان در کنار رودخانه اصفهان با کمک زمینی که یک تاجر ثروتمند محلی اهداء کرد، ساخته شد. سپس، یک بیمارستان زنان بنیان گذاشته شد و تحت نظارت امیلین استوارت  (Emmeline Stuart ) قرار گرفت. بیمارستان، توان پذیرش  ۲۰۰بیمار بستری در بال مردان (با ۱۱۰تختخواب) و در بال زنان (با 80 تختخواب) داشت.

در سال ۱۹۰۴میلادی ( 1282 شمسی)، بیمارستان مردان از جلفا به اصفهان و در هفته سوم آوریل (فروردین) همین سال نیز بیمارستان زنان منتقل و به بیمارستان مردان الحاق گردید. شش هفته بعدتر، ۴۰ تختخواب رسید و با شروع ژوئن (خرداد)، بیمارستان ۶۰تختخواب داشت. همه چیز از جمله بیماران، توسط الاغها انتقال داده شدند. در مجموع، ۲۰۰ بار انتقال صورت گرفت. CMS سه قسمت گرمخانه ای شامل اروپایی، ارمنی و ایرانی داشت.

بیمارستان زنان

”در تصویری که شما در سمت چپ اتاق دستیاران می بینید سه اتاق خواب و یک اتاق نشیمن گاهی در طبقه بالا قرار دارد. چهار پرستار ارمنی ما لباسهای متحدالشکل صورتی با پیشبندهای سفید دارند. در زیر، چهار اتاق است. یکی از آنها آشپزخانه است، یکی از اتاقها مربوط به خانمی ارمنی است که برای آنها آشپزی میکند و به عنوان ملازم خانم های جوان عمل میکند. دو بخش کوچک برای زنان ارمنی است و در جلو، یک باغ کوچک وجود دارد که این محوطه ارمنی را خصوصی می سازد. فراتر از محوطه های دستیاران، می توان آشپزخانه ها و چاه بیمارستان را دید و اتاق بیرون زده، قسمتی از بخش بیمارستان سرپایی است. درب به اتاق انبار دارویی باز می شود و اتاق گوشه ای به عنوان اتاق نشیمن گاهی برای دستیاران دواخانه در هنگامی که در حال انجام وظیفه هستند، می باشد. ورودی در کنار درختان سپیدار است. در دیوار جنوبی، اتاق عمل کوچک با دو پنجره است که ما عملهای کوچک و موارد بیماران سپتیک را می پذیریم. اتاق بزرگ پس از آن قرار دارد. بال جنوبی بخشهای کلیفتون  (Clifton )  و برادفورد ( BradFord)  اتاق مترون، اتاق خدمه و اتاق استعلام گر (منتهی علیه سمت راست) را دارد. پرچین، باغ ما را از باغ بیمارستان جدا می کند. پس از ساختمان اصلی چند اتاق انباری قرار دارد. حمام و درب به بیمارستان مردان منتهی می شود. چیزی که نشان داده نمیشود سه بخش ایزولاسیون، چهار بخش خصوصی و یک مرده خانه، مستقر در مجاور دیوار شمالی است. اتاق عمل به باغی نظر دارد که بال شمالی را از جنوبی بیمارستان جدا می سازد. بال شمالی شامل دو بخش بزرگ است، مموریال (Memorial) و راتنستال (Rawtenstall)  یا بخشهای کودکان و آب مروارید، جدا از بخشهای یک یا دو تختخوابی برای موارد بیماران بدحال. در این بال یک اتاق باتری و یک اتاق نشیمن گاهی برای دستیار در حال انجام وظیفه وجود دارد. مموریال یک لوحه به یاد پدرم و ۱۲ تختخواب و همچنین سه بخش بزرگ دیگر دارد. یکشنبه ها من در آنجا خطابه دارم؛ در حالی که آیرون ساید (Ironside)  و خانم پروکتور (Proctor) در جایی دیگر، کتاب مقدس به کودکان ارائه می دهند. (3)

بیمارستان زنان

در سال ۱۹۱۵میلادی ( ۱۲۹۳ شمسی)، بیمارستان به صورت موقتی بسته شد زیرا به عوامل بریتانیایی دستور به ترک شهر داده شد ولی آنها در سال ۱۹۱۶میلادی (1295شمسی) پس از این که روسها شهر را در ماه مه (اردیبهشت) همان سال اشغال کردند، برگشتند. دکتر کار (Carr ) مدیر بیمارستان تا سال ۱۹۲۲میلادی ( ۱۳۰۰شمسی) ماند یعنی زمانی که فوت کرد؛ پس از این که از مرخصی اروپا باز گشته  بود. جانشین او دکتر اچ تی مارابل  (H.T. Marabelle) بود که حداقل از سال ۱۹۰۵میلادی (1283شمسی)، دستیار او شده بود.

 به زودی پس از این که دکتر هورنل (Hoernle)  فعالیتهای پزشکی اش را در جلفا شروع کرد، دو فارغ التحصیل دارالفنون، پزشکی را در اصفهان برقرار نمودند؛ اسکندر میرزا و میرزا موسی خان حافظه الصّحّه. حافظه الصّحّه از خاندانی با پزشکان سنتی بود یعنی از خاندان محمد حسین (علوی خراسانی) صاحب کتاب قرابادین کبیر. پسر موسی خان، مسیح خان نیز پزشک بود و رئیس اداره حفظ الصّحّه شد. اینها اولین ایرانیانی بودند که پزشکی مدرن را در اصفهان آغاز کردند. در نتیجه، بسیاری از پزشکان سنتی از شهرهای دیگر می امدند تا توسط این دو پزشک فرهیخته، در پزشکی مدرن، تربیت شوند. در میان آنها میرزا باقر حکیم باشی صدرالاطباء، میرزا حبیب، میرزا عبدالکریم، میرزا عبدالباقی و دیگران بودند. به زودی شاگردانی جدید نیز آمدند تا آموزش ببینند، مانند میرزا علی اکبر خان ناظم الاطباء، میرزا حبیب طبیب فوجی، میرزا شیخ محمد خان، میرزا حسین خان و دیگران. در سال  1886میلادی ( ۱۲۶۴شمسی)، حدود 10 پزشک که از پزشکی مدرن بهره می بردند در اصفهان طبابت نموده و فارغ التحصیل دارالفنون بودند. همچنین هنوز بیش از ۲۰ پزشک سنتی وجود داشتند که گواهی طبابت دریافت کرده بودند. نتیجه آن شد که در دهه ۱۹۲۰میلادی ( 1298-1308 شمسی)، در اصفهان تربیت پزشک سنتی به صورت کامل قطع شده بود.

رادیولوژی

دیگر بیمارستانها

در سال 1908 میلادی (1286 شمسی)، دکتر عیسی قلی، یک بیمارستان کوچک با چند تختخواب را تأسیس کرد که چهار سال بعد بسته شد، زمانی که او به اروپا رفت. در سال ۱۹۱۳میلادی (۱۲۹۱شمسی)، یک بیمارستان با کمک و تأمین مالی مردم اصفهان بنیان گذاشته شد که تحت نظر دکتر مزین السلطان قرار داشت. این بیمارستان تجهیزات کافی و بیست تختخواب داشت ولی در سومین سال فعالیت بسته شد و این زمانی بود که روسها وارد شهر شدند. برای مدتی، بیمارستان اسلامی تحت نظر میرزا مسیح خان، احتشام الاطباء و محمد حسن میرزا بود ولی تعطیل گردید. احتمالاً در اواخر دهه ۱۹۲۰ یا اوایل دهه ۱۹۳۰ یک بیمارستان نظامی (بیمارستان قشونی) در مجاورت پادگان اصفهان ساخته شد. در سال ۱۹۳۹میلادی ( 1317شمسی)، یک بیمارستان شهری با ۱۰۰ تختخواب در خیابان شاپور اصفهان ساخته شد.

 

منابع:

- برگرفته از کتاب "تاریخ بیمارستانها در ایران، از 550 تا 1950 میلادی" نوشته ویلم فلور  

1- Du Mans, Raphael. 1890. Estat de la Perse en 1660. ed. Charles Schefer. Paris: E. Leroux.

2- Waterfijield 1973, p. 158.

3- Stuart, Emmeline M. n.d. Doctors in Persia. London: CMS