رفتن به محتوای اصلی
x

 

دکتر نواب

 

 

عبدالباقی نواب فرزند رضا، پزشک، شاعر، مدرس و خوشنویس ایرانى به سال 1293ش در اصفهان زاده شد. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در اصفهان گذراند. سپس با رتبه نخست وارد دانشکده علوم پزشکى تهران شد و همزمان در کلاسهاى دانشکده ادبیات و معقول و منقول دانشگاه تهران نیز حضور یافت. در خرداد سال 1320 دانش آموخته شد و مدال درجه یک علمى را به دست آورد. به سال 1321ش معلم بهداشت هنرستانهاى اصفهان شد و چند سالى نیز به همکارى با آزمایشگاه انگل شناسى و شیمى دانشگاه پزشکى دانشگاه تهران روى آورد.

به سال 1325 پس از پایه گذارى آموزشگاه عالى بهدارى اصفهان به عنوان دانشیار شیمى به فعالیت پرداخت. از همان روز نخست، نام و نام خانوادگى شاگردان را به حافظه مى سپرد و با شاگردانش انس مى گرفت. به سال 1329 در مسابقه دانشیارى بیمارى هاى عفونى موفق شد و به عنوان دانشیار این رشته در دانشکده پزشکى اصفهان به خدمت پرداخت.

پس از این به لندن رفت و تخصص خود را در بیمارىهاى گرمسیرى و بهداشت گرفت. دوره تخصصى بیمارى هاى عفونى را در پاریس گذراند و به همکارى با بیمارستانهاى پاریس و انستیتو پاریس پرداخت. او موفق به دریافت نشان فرهنگى پالم آکادمیک کشور فرانسه شد. آنگاه به زادگاهش بازگشت و به درمان بیماران پرداخت. مطب او در خیابان شهناز (شمس آبادى) بود. معاینه را با حوصله به انجام مى رساند و با آرامى و با تأمل نسخه مى نوشت. از تجویز داروى زیاد خوددارى مى کرد. گاه مى شد که هزینه معاینه را دریافت نکند و حتى داروى رایگان در اختیار بیمار خود قرار دهد.

خط شکسته به شیوه سید على اکبر گلستانه را از گلستانه معروف به علوم آموخت. در فاصله اى که بیمارى برمى خاست تا جاى خود را به بیمار دیگر دهد، قلم را بر مى داشت و تمرین مى کرد. با انساب مردم اصفهان به ویژه عالمان و سادات تطهیر خاندانهاى بهشتى، روضاتى و فشارکى آشنا بود.

حافظه قدرتمندى داشت و اشعار زیادى را از بر بود. در انجمنهاى ادبى گوناگون حضور مى یافت و شاعران را به ادامه راه تشویق مى کرد. وى از پایه گذاران مکتب ادبى صائب اصفهان بود و در انجمن سعدى و وحید عضویت داشت. شوخ طبع، نکته سنج و حاضرجواب بود. شعر مى سرود و نواب تخلص مى کرد ولى پرگو نبود.

به سال 1336 به درجه استادى رسید و مدیر بخش بیمارى هاى عفونى شد. سال بعد مدیریت دانشکده داروسازى دانشگاه اصفهان را برعهده گرفت. از ابتداى پایه گذارى حزب ملیون، نایب رییس شعبه اصفهان این حزب شد. به سال 1339 به عنوان نامزد حزب ملیون در دوره بیستم نماینده مردم اصفهان در مجلس شوراى ملى بود. عمر این دوره مجلس دیرى نپایید و به روز نوزدهم اردیبهشت 1340 به فرمان شاه منحل شد.

بیست سال در هیأت مرکزى جمعیت شیر و خورشید سرخ اصفهان عضویت داشت و پنج سال در سالهاى 1335 تا 1339 مدیرعامل این جمعیت بود. به سال 1340 معاونت دانشگاه اصفهان را برعهده گرفت، و به عضویت شوراى عالى پیشاهنگى استان اصفهان درآمد. او چنان شیفته علوم انسانى بود که دو دوره مدیر دانشکده ادبیات اصفهان شد و به تدریس تاریخ عصر قاجاریه پرداخت.

بیمارستان نور به سرپرستى او و ابوتراب نفیسى اداره مى شد. آنگاه بخش جداگانه اى به نام بخش عفونى و گرمسیرى با بودجه شرکت نفت در این بیمارستان پایه گذارى شد. این بخش که دانشکده پزشکى اصفهان خوانده شد، به ریاست نواب آغاز به کار کرد.

به سال 1342 سرپرست دانشکده پزشکى و داروسازى شد. همچنین به مدت یک سال مدیر عامل سازمان شاهنشاهى و خدمات اجتماعى بود. سپس رییس هیأت مدیره انجمن حمایت از کودکان اصفهان و رییس شوراى آموزش و پرورش منطقه اى استان اصفهان شد.

به سال 1346 نماینده مجلس مؤسسان بود. همچنین یک سال رییس هیأت مدیره انجمن ایران و امریکا و رییس هیأت مدیره سازمان رهبرى جوانان شد و به عضویت انجمن آثار ملى ایران و شوراى حفاظت آثار تاریخى شهر اصفهان درآمد.

در بهمن 1350 مسؤول گروه بهداشت دانشکده پزشکى اصفهان شد.

به سال 1352 نشان سپاس را از وزارت آموزش و پرورش به دست آورد. همچنین موفق به دریافت نشان همایونى و نشان تاجگذارى شد. در همین سال سرپرستى گروه آموزشى رشته تاریخ دانشگاه اصفهان را برعهده گرفت.

دکتر نواب در مجامع فرهنگى و علمى فرانسه عضویت داشت و به دعوت دانشگاههاى امریکا و اروپا از موسسات آموزشى بازدید به عمل آورد.

او با محمد سیاسى برنامه ادبى سرود زنده رود را در رادیو اجرا مى کرد که پس از چندى به تلویزیون برده شد. این برنامه تا سال 1354 ادامه داشت.

به سال 1354 سناتور شد و زندگى خود را به تهران انتقال داد. در این دوران با بیمارى هاى گوناگون دست به گریبان بود و در بیشتر جلسات مجلس سنا نمى توانست حضور یابد.

سرانجام وی در شب اربعین 1403ق / آذر 1361ش در شصت و هشت سالگى در تهران درگذشت. پیکرش را به اصفهان آوردند و در تکیه سادات بهشتى در تخت فولاد اصفهان به خاک سپردند.

کتابخانه معتبرى داشت و به گردآورى نسخه هاى خطى و قلمدان علاقه مند بود. به سال1384 کتابهاى چاپ سنگى او براى کتابخانه دانشگاه اصفهان خریدارى شد و دیگر کتابهاى چاپى اش هم به همین کتابخانه اهدا شد. از او سه فرزند به یادگار ماند.

خط دکتر نواب

سخنرانی دکتر عبدالباقی نواب در دانشکده پزشکی

(گزارش تهیه و منتشر شده در نشریه اخبار دانشگاه در خرداد ماه 1352)

در ساعت ۱۱ صبح روز دوشنبه سی و یکم اردیبهشت (1352) آقای دکتر عبدالباقی نواب استاد دانشکده پزشکی و عضو هیأت امناء دانشگاه اصفهان در تالار سمینار دانشکده پزشکی تحت عنوان آموزش پزشکی سخن گفت. استاد نواب در این سخنرانی جامع که بی نهایت مورد توجه استادان و دانشجویان قرار گرفت اظهار داشت :

دانش پزشکی را مقدماتی است که اگر کسی را با آن مقدمات آشنا نباشد نميتواند عنوان پزشك را داشته باشد و این کیفیت در زمانهای قدیم فوق العاده مهم بوده است. مخصوصا که بیشتر کتب پزشکی بزبان علمی یعنی عربی بوده که اکثر دانشمندان ایرانی کتابهای خود را باین زبان می نوشتند و بهمین علت است که در بسیاری از دائرة المعارف ها دانشمندان عربی نویس ایرانی را عرب دانسته اند، در حالی که پایه گذاری تمدن عرب از نقطه نظر علوم ایرانیها هستند.

دکتر نواب به ارتباط علم پزشکی با سایر علوم اشاره نمود و گفت : علم پزشکی با بسیاری از علوم ارتباط دارد. این ارتباط را در منطق، فلسفه معدن شناسی، ریاضی و امثال آنها بخوبی میتوان یافت. يك پزشك اگر به علم منطق آگاهی داشته باشد در کار خود موفق تر خواهد بود و با استنتاج های علمی صحیح بکار خود خواهد پرداخت. يك پزشك باید فلسفه را بداند، باید برای شناسائی داروها گیاه شناس خوبی باشد، بطور کلی يك پزشك باید مجموعه ای کلی از تمام علوم را بیاموزد و اهل صنعت باشد. اگر این چنین بود يك فرد میتواند طبیب باشد و اگر فردی در پزشکی اهل صنعت نبود حکیم است نه طبيب.وقتي يك جراح مشغول جراحی است تمام معنی هنر يك نقاش را ارائه می دهد یک هنرمند است و يك صنعتگر.

دکتر نواب در مورد گذشته علم پزشکی ایران گفت: اگر دقت کرده باشید در خانواده های ایرانی پیرزنان در امور درمانی دخالت میکنند و حتی بعضی از مواقع روی دستور پزشك هم دستور میدهند و بعضا آنها به مورد اجرا گذارده میشود. این دلیل آن است که از دیر باز مردم ایران در مورد علم پزشکی توجه خاص مبذول میداشته اند.

پیش از اسلام دانش پزشکی در کشور ما مورد توجه خاص بوده و بعد از اسلام نیز پس از يك دوره کوتاه دو باره علم پزشکی در کشور ما رونق گرفت و با تحولات بسیاری روبرو گردید. و برای اولین بار در دنیا دانشکده پزشکی و بیمارستان وابسته باین دانشکده را در دانشگاه جندی شاپور بنا شد و ایران محور پزشکی دنیا قرار گرفت. در دانشگاه جندی شاپور سخن از تضاد مذهبی و رنگ پوست و امثالهم مطرح نبود، بهمین علت دانشمندان و دانشجویان کشورهای مختلف بسوی کشور ما آمدند و در دانشگاه جندی شاپور به تحصیل علم پزشکی پرداختند. البته در دوران عباسی با ایجاد دانشگاه بغداد کم کم دانشگاه جندی شاپور از رونق اولیه افتاد. نباید فراموش کرد که حارث بن کلده طبيب مخصوص پیغمبر اسلام نیز در دانشگاه جندی شاپور به تحصیل علم پرداخته است. استاد در ادامه سخنان خود اظهار داشت: با گذشت زمان علم پزشکی از محدوده کشور ما خارج شد و کتابهای دانشمندان ایرانی در کشورهای اروپائی ترجمه گردید و در دانشگاهها تدریس شد. من با کمال تاسف این حقیقت را بیان میدارم که کتاب الحاوی محمد زکریای رازی ويك کتاب از ابوعلی سینا چهار قرن پیش از عربی به لاتین ترجمه شد ولی هنوز بفارسی ترجمه نشده است. دکتر نواب در پایان سخنرانی خود خطاب به دانشجویان پزشکی اظهار داشت:

دانشجویان عزیز درسی که در دانشگاه بشما تدریس میشود کافی نیست و بطور کلی هیچ دانشگاهی در دنیا نیست که بتواند طبيب عالی تحویل اجتماع دهد. دانشجویی که وارد عالم پزشکی میشود باید از وقت خود نهایت استفاده را بکند و هیچ لحظه را بهدر ندهد. و دیگر آنکه علم پزشکی را باید بر بالین بیمار آموخت نه در کلاس درس. بدین جهت بیمارستانهای وابسته بدانشکده پزشکی را باید بتمام وسائل مورد نیاز مجهز ساخت وروح پاتوبیولژی دانشکده پزشکی را در مراکز درمانی و دانشکده گسترش داد. آنچه برای پزشکی مهم میباشد تشخیص است و این تشخیص صحیح را باید با دیدار بيماران زیاد و داشتن امکانات کافی بدست آورد.