رفتن به محتوای اصلی
x

شیخ الرئیس ابو علی سینا اگرچه در بخارا متولد شده و تا سال ۴۲۸ ق (۵۸ سال) در شهرهای مختلف زندگی کرده است. ولی حاصل زحمات علمی او در اصفهان به ثمر نشست. اگر حاصل عمر او را بررسی نماییم، بدین نتیجه خواهیم رسید که سال های طفولیت و دانش آموزی تا ۱۷ سالگی در بخارا سپری شده و بعد از آن به مسافرت، سیر و سیاحت پرداخته است. او از این دربار به آن دربار می رفته تا سرانجام در سال ۴۰۵ ق به همدان رفته و تا سال ۴۱۴ق ( یا به قولی ۴۱۲ق ) در آن شهر ماند. ماندن او در همدان همراه با آسودگی خیال نبوده است. وی در این زمان به عنوان یک سیاستمدار و دولتمرد عمل می کرد، وقت او بیشتر صرف حل و فصل امور مملکتی می شد، ولی از سال ۴۱۴ ق چون در اصفهان اقامت گزید، تا سالهای آخر زندگی با آرامش و احترام پیوسته در این شهر ماند و آثار ارزشمندی به جهان علم عرضه نمود. اصفهان برای او محل امنی بود و با فراغ بال و بدون دغدغه ی خاطر به تألیفات آثار خود پرداخت. افتخاراتی که برای شیخ، مردم اصفهان و در کل برای جامعه پزشکی جهان ماندگار شد حاصل عوامل زیر می باشد:

1. او به عنوان سیاستمدار به اصفهان دعوت نشده بود تا در دستگاه حکومتی علاءالدوله کار سیاسی انجام دهد. اگرچه او از مشورتهای سیاسی شیخ بهره می برد. علاءالدوله در حمله ی محمود غزنوی به اصفهان از تفکرات شیخ برای نجات آل بویه و اصفهان کمال استفاده را برد.

2. علاءالدوله خود از دانشمندان زمان بوده و حامی علما بوده است. چون قدر علم را میدانست، سعی بر آن داشت تا وسایل رفاه ابوعلی را فراهم نماید. کاتبینی بزرگ در خدمت او گمارد تا تألیفات شیخ الرئیس را با خطی خوش بر بهترین کاغذ بنویسند و در کتابخانه ی علایی نگهداری کنند. ابوعلی سینا در اصفهان به ویرایش تألیفات قبلی خود همت گماشت. اضافه بر آن آثار مهم دیگری را نیز با آسودگی خیال نگارش نمود که در کتابخانه ی علاءالدوله نگهداری می شد. هدف حمله ی محمود غزنوی به اصفهان در سال ۴۲۰ ق به خاطر کتابخانه ی عظیم دیلمی بوده که متأسفانه این تألیفات به آتش کینه بر علوم عقلی و مذهب تشیع سوخت. بهانه ی محمود در این کتاب سوزی، کتب فلسفی، نجوم و ریاضیات بود. طی فتوای او و همفکرانش، این علوم و مذهب تشیع حاصل کفر و الحاد است. (1)

محمود غزنوی اگرچه خود را از دوستداران علم و علما معرفی می کرد و در دربار خود از زینت شعرا، حکما و دانشمندان بهره می برد و سعی وافر بر آن داشت تا از همه ی نقاط جهان بزرگانی را به دربار خود فراخواند، برخی آنها از جمله شیخ الرئیس ابوعلی سینا و ابوسهل مسیحی دعوت او را اجابت نکردند. چون می دانستند عمل او سیاسی و ضدفرهنگ است. محمود بیشتر بزرگان و تألیفات آنها را برای زرق و برق دربار خود و استفاده های سیاسی نیاز داشت، نه برای اصالت آنها.

محمود غزنوی و سلاطین دیگر (غیر از دیلمیان) و خلفای عباسی ضدشیعه بودند و عقیده بر رد فلسفه داشتند. آنان همراه با فقهای اهل تسنن و رجال مملکتی اگر شخصی از اهل تشیع به آنها گرفتار می شد بر او می شوریدند و خون او را مباح و مال و ناموسش را حلال می دانستند، به خصوص اگر تهمت فلسفه و اعتزال بر وی وارد بود، برای کشتنش هیچ جای درنگ نبود. شیخ چون شیعه ی زیدیه بوده و متاع خرد او جز در اصفهان خریداری نداشت سرانجام به اصفهان آمد و ماندگار شد.

معرفت نیست در این قوم خدا را سببی                                      تا برم گوهر خود را به خریدار دگر

مردم اصفهان در زمان علاءالدوله از شیعیان زیدیه بودند، ولی در زمان دیلمیان صاحب بن عباد وزیر اعظم آنها از شیعیان اثنی عشری بوده است. چنانچه خود شیخ میدانست که مردم اصفهان بیشترین خریدار او هستند؛ بنابراین شیخ جذب اصفهان و دستگاه علاءالدوله و خانواده کاکویه گردید. او چنین نتیجه گرفت که اصفهان امن ترین محل برای زندگی و ماندگاری او می باشد. (2)

3. اصفهان یکی از مراکز بزرگ تشیع جهان بود که با تفکرات فلسفی و با علمای فیلسوف مشکلی نداشت و شیخ الرئیس هم فیلسوف و هم از شیعیان زیدیه بوده است.

4. اوضاع طبیعی و فرهنگی اصفهان بود که شیخ را در این شهر ساکن نمود و تا آخر عمر او را ماندگار کرد. چنانچه صائب تبریزی در زیر می فرماید:

 مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد                               غنچه خاموش بلبل را به گفتار آورد

ورود احترام آمیز شیخ الرئیس ابوعلی سینا به اصفهان

تا زمان حیات شمس الدوله، شیخ در همدان برای بار دوم به وزارت رسید. ولی بعد از مرگ شمس الدولة لشکریان با پسر او بیعت کردند و وزارت شیخ را خواستار شدند. شیخ از قبول وزارت ابا کرد، ولی پنهانی با دربار اصفهان ارتباط داشت و علاءالدوله پیوسته او را به اصفهان دعوت می کرد. شیخ الرئیس ابتدا در منزل یکی از مریدان خود "ابوغالب"، مخفی شد و در مخفیگاه خود بدون داشتن کتب مرجع «کتاب شفا» را نوشت. به طوری که او روزی ۵۰ صفحه می نگاشت و جمع "طبيعيات و الهیات" به جز دو کتاب "حيوان "و" نبات" را در آنجا تألیف کرده است. سپس به تألیف کتاب "منطق" همت گماشت. (3) در همین زمان تاج الملک وزیر، شیخ را به ارتباط با علاءالدوله متهم کرد و دنبال مخفیگاه او بودند که به دست یکی از دشمنان وی، محل اختفای او آشکار شده، او را دستگیر و در قلعه ی فُردجان (4) زندانی کردند.

شیخ در این قلعه کتاب "الهدايات" و رساله ى "حي بن يقطان" و کتاب "القولنج" را تألیف کرد. او بعد از آزادی از قلعه و ورود اجباری به همدان به خانه ی علوی فرود آمد و در این زمان به تصنيف منطق، کتاب شفا و کتاب الادوية القلبيه مشغول گردید. بعد از آن مخفیانه شيخ و ابوعبید و برادران و دو غلام در کسوت صوفیان از همدان خارج شده به طرف اصفهان روانه گردیدند.

هنگام ورود شیخ الرئیس و همراهان به اصفهان در محل تیران (یا تبران که اغلب طهران هم نوشته شده و امروزه از بخش های شهر اصفهان می باشد و به محله ی تیران و آهنگران شهرت دارد)، وارد شدند و از طرف علاء الدوله و تمام بزرگان اصفهان مورد استقبال قرار گرفتند. در محله ی کون گنبد (5) اصفهان در خانه ی عبدالله بن بابی (عبداله بن هنی، عبدالله بن بی بی) مستقر شدند و علاءالدوله با احترام تمام آنها را پذیرایی کرد. علاءالدوله دستور داده بود تا شبهای جمعه برای شیخ مجلس پرسش و پاسخی ترتیب داده تا نادانسته های دانش پژوهان را پاسخ گوید. قرار بر این بود که افرادی از هر رشته ای در آن مجلس حاضر می شدند و شیخ به سؤالاتی که داشتند پاسخ می گفت. علاءالدوله چون صاحب تفکر و اندیشه ی عالمانه ای بود خود در این جلسه ها شرکت کرده و بهره مند می گردید. (6)

شیخ در همه ی سفرها و جنگها همراه علاءالدوله بوده و به عنوان یک مشاور حقوقی، سیاسی، اقتصادی و جنگی در کنار شاه قرار داشته و از تجربیات ارزشمند شیخ در تصمیمات جنگ به خصوص در مقابل محمود غزنوی بهره می برد تا توانست خود را در مقابل سپاه غزنوی از نابودی نجات دهد. (7)

درگیری که بین علاءالدوله و مسعود غزنوی به سرداری ابوسهل حمدوی (حمدونی) رخ داد، علاءالدوله اگر چه شکست خورد، ولی با تدبیر شیخ نابود نشد. اما حمدوی پس از پیروزی به اصفهان وارد شد، اسباب و کتاب های شیخ را به غارت برد. اصل این نزاع بر سر کتابخانه ی معظم اصفهان بود. در این غارت کتابخانه و تمامی تألیفات شیخ چپاول شد و همراه کتابخانه ی علائی به غزنه منتقل گردید.

منزل شیخ در اصفهان

شیخ الرئیس در سال ۴۱۲ یا ۴۱۴ ق به شهر اصفهان وارد شده، مورد استقبال پرشور شاه و مردم اصفهان قرار گرفت. ابوعلی همراه دو برادرش محمود و على(علی برادر کوچکتر و از مادری دیگر بود) و ابوعبید جوزجانی و تنی چند از خدمه ی شیخ در محله ی کون گنبد یا کوی گنبد وارد شدند. به قول مورخ بزرگ تاریخ اصفهان و ری حاج محمدحسن خان انصاری، محل آن را قسمت شرقی باغ نقش جهان (کنارمیدان نقش جهان و مسجد شیخ لطف اله امروزی) مشخص می نماید. واژه آن را تحت گنبد می نویسد. (8) کون گنبد را می توان کوی گنبد یا به لهجه ی اصفهانی (کوچه پاگمبز) یعنی کوی گنبد دانست.

در محل مسجد شیخ لطف اله قبل از سال ۱۰۱۰ ق بنای مسجد و مدرسه ای به نام مدرسه ی خواجه ها وجود داشت. شیخ بهایی و علمای دیگر صفوی هنگام ورود به شهر در آغاز پایتختی اصفهان در این مدرسه تدریس می کردند. تا سال ۱۰۱۱ ق شاه عباس آن را خراب و جای آن مسجد شیخ لطف اله را در محل کون گنبد بنا نموده است. (9) در کنار آن سردابه ای بوده که تا اواخر قاجار هم وجود داشته است.

رصدخانه ی اصفهان و تشکیل تقویم علایی

"رصدخانه ی ابوعلی سینا»

بعد از اسلام در ایران تقویم منظمی وجود نداشت و در محافل سیاسی و علمی، گاهشماری در کار مملکت داری، دینی و نوروز (که مشخص کننده ی یک سال کاری می شد) از نظر بی نظمی با مشکلاتی روبه رو بوده است. دولت های اسلامی پیوسته در پی برطرف کردن این نقیصه بوده اند. اولین کسی که به اصلاح تقویم ایرانی و ثابت نمودن جایگاه نوروز در اول بهار همت گماشت، متوکل عباسی بود (حک ۲۴۷- ۲۳۲ ق) ولی عمرش کفاف نداد. خلیفه بعدی معتضد(شانزدهمین خلیفه ی عباسی حک۲۸۱-۲۷۹ ق) در پی اصلاح تقویم و ثابت نگه داشتن نوروز برآمد. اگرچه در این کار موفقیت نیافت؛ اما چون نوروز را اول بهار قرار داد آن سال را به نام او نوروز معتضدی نامیدند، ولیکن در آن تقویم دقت نجومی لازم به کار نرفته است.

تقویم در اصطلاح نجوم مجموعه ای از اصول و قوانینی است که برای تنظیم زمان و تطبیق سال حقیقی با سال مجازی و چگونگی تقسیم آن به ماههای دوازده گانه و تشخیص اوقات شرعی و انجام فرایض دینی و امور اجتماعی مورد استفاده قرار می گیرد. (10)

تقویم در زبان فارسی را گاهشماری گویند. اگر گاهشماری را واژه ی جدید بدانیم اصطلاحات «معرفة المواقیت» و یا « دفتر السنه» و یا «تاریخ» متعارف است و در فرانسه «Calandsies» گویند.

گاهشماری را براساس مظاهر طبیعت مانند خورشید و ماه سنجش مینمایند. طلوع و غروب خورشید معادل روشن شدن و تاریک شدن جهان، انسان را به فکر ایجاد واحدی نمود که از یک طلوع تا طلوع دیگر را یک واحد و به نام شبانه روز مطرح نماید و به این نتیجه رسید که شروع گرما یا شروع سرما تا تکرار آن حدود ۳۶۵ واحد شبانه روز را طی کرده، بنابراین تغییرات فصل را به خصوص در مناطقی که تغییر فصل منظم دارند به چهار نوبت و هر نوبت را به سه قسمت طبقه بندی کرد تا فصل و برج به دست آمد. ولی حرکت ماه به دور زمین را براساس هلال ماه یا ماه تمامی قرار دادند و از یک هلال تا هلال دیگر5/29  یا ۳۰ روز طول می کشید که آن را یک ماه قمری گویند (از هلال قمر تا ظاهر شدن هلال دیگر) بنابراین با محاسبه ی عدد ۱۲ که به دست آمده بود (۳۵۴=5/29*۱۲) حاصل آن ۳۵۴ روز می شود (با محاسبه ی ماه هایی که ۳۰ روز می شود سال قمری ۳۵۴ روز و ۸ ساعت و ۴۸ دقیقه) در صورتی که گردش زمین دور خورشید ۳۶۵ روز است اختلاف سال قمری با شمسی ۱۰ روز و ۲۱ ساعت می باشد) در نتیجه تقویم مناطق عرب، ابتدای سال متغیر بوده و در امور مملکت و مذهبی ایرانیان و ممالک متمدن مشکل به وجود می آمد.

علاءالدوله شبی در یکی از محافل علمی که ابوعلی سینا زینت بخش آن بود از وی خواست تا رصد کواکب را تعیین نموده و تقویم را تصحیح نماید. مخارج مالی آن را تأمین نمود. از آن شب به بعد شیخ، ابوعبید جوزجانی را مسئول تهیه ی ابزار و آلات رصدخانه ای در اصفهان نمود. اما کار این رصدخانه به خاطر مسافرت های شیخ به تعویق افتاد و تا هشت سال طول کشید. (11)

اگرچه بسیاری از مشکلات تقویم حل گردید، ولی کار رصدخانه در اصفهان باز ایستاد و عمر شیخ برای اتمام رصدخانه ی اصفهان وفا نکرد. این تقویم که به نام زیج علایی معروف گردید، هر چند به طور ناتمام ماند ولی شروعی برای تقویم جلالی در زمان جلال الدین ملکشاه سلجوقی در اصفهان گردید. در زمان ملکشاه سلجوقی و خواجه نظام الملک و همراهی جمعی از منجمان از قبیل میمون بن نجيب واسطی (ابن میمون) و ابوالمظفر اسفزاری به ریاست حکیم عمر خیام، سرانجام تقویم معروف جلالی یا تقویم اصفهان منتسب به سلطان جلال الدین ملکشاه سلجوقی، تنظیم گردید که هنوز از آن استفاده می شود.

شاگردان شیخ الرئيس

شیخ الرئیس ابوعلی سینا در اصفهان دارای شاگردان بسیاری بود که دانشمندان نیمه ی اول قرن پنجم هجری قمری را تشکیل می دادند. دانش پژوهان او به صورت مستقیم و یا با فرستادن رساله و ارشاد، افتخار شاگردی او را پذیرفته بودند. از معروف ترین شاگردان او ابوعبید عبدالواحد بن محمد فقيه جوزجانی است که مدت ۲۵ سال (از سال ۴۰۳ ق در گرگان به خدمت شيخ رسید و در سفر و حضر آنی از او جدا نبود تا سال مرگ او یعنی ۴۲۸ ق) با او بود و همان طور که گفته شد رساله ی سرگذشت (12) را او تحریر نموده است. در تألیفات و جمع آوری کتاب های شیخ، جوزجانی بسیار کمک کرد و شاید بیشترین اثرگذاری علمی شیخ را در این راستا داشته است.

از دیگر شاگردان شیخ، " ابومنصور حسین بن محمدبن عمر زیله اصفهانی" یا "حسن بن طاهر بن زیله" (متوفی سال ۴۴۰ ق) است. او زرتشتی و اهل اصفهان بوده است. "ابوالحسن کیارئیس بهمنیاربن مرزبان مجوسی آذربایجانی از دانشمندان بزرگ قرن پنجم هجری قمری است. " ابومحمد شیرازی"، "ابوعبداله فقیه محمدبن عبدالله بن محمد المعصومی اصفهانی" از دیگر شاگردان شیخ است. معصومی (13) نیز از اطبای بزرگ اصفهان در اواخر قرن پنجم هجری قمری است. او در اصفهان متولد و در همین شهر به طبابت و داروسازی پرداخت. "ابوالقاسم عبدالرحمن بن علی بن احمدبن ابی صادق طبیب نیشابوری" (بقراط ثانی) (14) نیز از شاگردان شیخ گفته اند. شیخ شاگردان بسیاری داشته که بیشتر آنها نامشان در دسترس نیست و از بحث ما نیز خارج است، ولی باید گفت بیشترین شاگردان او در اصفهان تربیت شده و از پرورش یافتگان این شهر می باشند.

منابع:

- دکتر حسین یقینی، دانشنامه داروسازی، جلد اول

- گروه تدوین تاریخ دانشگاه علوم پزشکی اصفهان

پاورقی ها:

ا - پیرنیا، اقبال آشتیانی، « دوره تاریخ ایران از آغاز تا انقراض قاجاریه»، قسمت بعد از اسلام ،۱۳۴۷ ش، ص ۲۶۳، سطر ۱۵.

2- همایی شیرازی اصفهانی، جلال الدین، «کتاب تاریخ اصفهان» ج۳، مؤسسه نشر هما، ۱۳۸۴ ش، مجلد ۴، ص ۱۴۸، سطر آخر.

3 - نجم آبادی، محمود، «تاریخ طب در ایران پس از اسلام»، ج ۲، ۱۳۵۳ ش، انتشارات دانشگاه تهران، ص ۴۹۸ ، سطر ۱۹.

4- فردجان: قلعه ای در پانزده فرسنگی همدان است.

5- تاريخ الحکماء قفطی، به کوشش بهمن دارایی، مهرماه ۱۳۷۱ ش، انتشارات دانشگاه تهران شماره ۱۱۷۴، ص ۵۶۵، سطر ۷.(بر اساس نقل قول ابوعبید جوزجانی، شاگرد شیخ الرئیس)

 6 - نجم آبادی، محمود، «تاریخ طب در ایران پس از اسلام»، ج ۲، ۱۳۵۳ ش، انتشارات دانشگاه تهران، شماره ی ۱۳۷۹/۲، ص ۵۰۲ ، سطر 3

7 - همایی، جلال الدین، «کتاب تاریخ اصفهان» ج۳، مؤسسه نشر هما، ۱۳۸۴ ش، مجلد ۴، ص ۱۵۰، سطر ۱۵.

8 - قس جابری انصاری، حاج میرزا حسن خان، «تاریخ اصفهان»، تصحیح و تعلیق جمشید مظاهری، ص ۴۱۷، سطر ۱۵. ۱۳۷۸ ش . حاج محمد خان جابری انصاری می گوید : « امروزه شمال رودخانه را چهار ناحیه تقسیم نموده و ناحیه ی چهار آن شرق میدان نقش جهان و کوچه ی باقالا فروشها و تخت گنبد و قسمتی از گلبار و دروازه ی ظله و ... »

 9 - همایی، جلال الدین، «کتاب تاریخ اصفهان» ج۳، به کوشش ماهدخت همایی، مؤسسه نشر هما، ۱۳۸۴ ش، مجلد ۴، ص ۱۵۲ قس هنرفر، لطف اله، «گنجینه ی آثار تاریخی اصفهان»، چاپخانه ی زیبا تهران، چاپ دوم، مهر ماه ۱۳۵۰ ش، ص ۴۰۲، پانویس سطر آخر. البته مدرسه قبل از سال ۱۰۱۱ ق خراب و در این سال بنای مسجد ساخته شده است و سال ۱۰۱۲ق سردر بنا به اتمام رسیده و برکتيبه ی سردر نوشته: «كتبها عليرضا العباسی، ۱۰۱۲» و اتمام مسجد هم طبق کتیبه ی آن « لاعمل فقیر حقیر محتاج به رحمت خدا محمدرضا بن استاد حسین بنای اصفهانی ، ۱۰۲۸» اعلام گردیده است.

10 - نبئی، ابوالفضل ، «گاهشماری در تاریخ» چاپ دوم، تهران ، زمستان ۱۳۸۳ش، فصل اول ، ص ۵.

١1- تاريخ الحکماء قفطی، به کوشش بهمن دارایی، مهرماه ۱۳۷۱ ش، انتشارات دانشگاه تهران شماره ۱۱۷۴، ص ۵۶۶، سطر 3.

12- رساله سرگذشت اصل آن عربی است و نوشته ابوعبید جوزجانی و ترجمه سعید نفیسی که سال ۱۳۳۱ ش به همت انجمن دوستداران کتاب تحت عنوان سومین نشریه ی انجمن با مقدمه ای به قلم دکتر محسن صبا در تهران به چاپ رسید.

13- يقينی، حسین، «تاریخ طب اصفهان»، بیتا۔

 14 - در تحقیقات تاریخی او ۱۰۸ سال بعد از شیخ زندگی می کرده و هم دوره ی با شیخ نبوده است.